یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
در زندگى معنوى هم اگر تو در خوبى خودت غرق شوى و ديگران در زندگى ايمانى و تقوايى و در يقين و رضا و قرب تو سهمى نگيرند و زندگى آنها در زندگى تو شكل نگيرد حتماً تو در غربت و تنهايى خودت محاصره خواهى شد و از دست خواهى رفت.
مثل اينكه هر تاجر يهودى سعى مىكرد كه شاگرد خودش را تا حدى مسلط بار بياورد و رموز و فنون را به او بياموزد و چيزى نمىگذشت كه بازار مسلمين مسخر همين يهوديان تازه پا مىشد كه در زندگى آنها زندگى ديگران شكل گرفته بود و از خوبى آنها ديگران هم به نوايى رسيده بودند، امّا تاجر سلطان شاگردانش را عقب نگه مىداشت كه رقيب آيندهاش نشوند و كنار مىگذاشت كه از دستش بيرون نروند و در نتيجه اين تاجر سلطان از دو طرف محاصره مىشد؛ از خارج در برابر رقيبهاى يهودى و از داخل در برابر كارشكنى شاگردش كه مىفهميد استاد كم او مىگذارد و زياد بارش مىكند.
و اين بود كه زندگى بهتر مادى و يا معنوى را كسى مىبُرد كه توليدى كرده بود و در تنهايى و غربت و در اقليت خود، رمز تكثير و زايندگى و سازندگى را يافته بود.
استاد صفایی حائری
آيه سبز ص ۷۵
رهبرانقلاب: بدون تردید، شجاعت امیرالمؤمنین علیه السّلام در میدان زندگی از شجاعت او در میدان جنگ بالاتر بود! ماجرای سبقت به اسلام در دوران نوجوانی، یکی از مصادیق این شجاعت است.
حضرت آن روزی که قبول اسلام کرد که همه به این دعوت پشت کرده بودند و کسی جرأت نمی کرد اسلام آن را بپذیرد.
اینجا این نوجوان بلند شد؛ گفت: من ایمان می آورم! البته قبلاً ایمان آورده بود؛ و این جا ایمان خود را علنی کرد.
امیرالمؤمنین علیه السّلام، آن مؤمنی است که در طول مدت سیزده سال بعثت، هرگز ایمانش مخفی نبود، جز همان چند روز اول. مسلمان ها چند سال ایمان مخفی داشتند؛ اما همه می دانستند که امیرالمؤمنین از اوّل ایمان آورده است و ایمان او مخفی نبود.
این را درست تصوّر کنید: همسایه اهانت می کنند، بزرگان جامعه اهانت و سختگیری می کنند، شاعر و خطیب مسخره می کند، پولدار و آدم پست و رذل اهانت می کند! و امیرالمؤمنین در میان این امواج سهمگینِ مخالف، محکم و استوار مثل کوه می ایستد و می گوید: من خدا را شناخته ام و برآن پافشاری می کند. این شجاعت است.
امیرالمؤمنین در تمام مراحل زندگی، در مکه و در مدینه این شجاعت را از خود نشان داده است. ۲۰بهمن۱۳۷۴
حسن خدادی/ امروزه در پنداشت همگانی، رمز پیروزی ملتها و حکومتها در سبک رهبری آنهاست. بر اساس این، در چنین شرایطی هدایت نیروها در جهت اهداف و آرمان ملت و امت، همسو کردن هدفهای فردی آنان با هدفهای دینی و ملی، تفهیم و تفهم متقابل و ایجاد انگیزه تنها از طریق رهبری در اعمال مدیریت امکانپذیر است. به عبارت دیگر، در یک جمله میتوان گفت، شرایط و ملاحظات مزبور سبک رهبری را در راهبری انقلاب به کلیه ارکان نظام دیکته میکند. به زعم ما، میان رهبری و مدیریت تمایز مهمی وجود دارد؛ رهبری ماهیتاً مفهومی وسیعتر و متفاوتتر از مدیریت دارد؛ چرا که امری معنوی، الهی و تعهدی است و نقش الهی و انسانی دارد. به عبارت روشنتر، رهبری نیازهای معنوی و انسانی یک امت و ملت را برمیآورد؛ ولی مدیریت ابزارهای مادی و تکنیکی افزایش تولید و رفع نیازهای مصرفی انسانها را در کشور شامل میشود.
رهبری این توان و برجستگی ویژه را دارد که هماهنگی لازم را ایجاد کند، مشکلات پیش آمده را از سر راه بردارد و ضعفها را تقلیل و قوتها را افزایش دهد. به طور خلاصه میتوان چنین برداشت کرد که رهبری بسیار متفاوت از مدیریت است؛ زیرا رهبری افزون بر اینکه میتواند نظام تمایلات عمومی، نظام اندیشه و بالاخره نظام رفتار عینی مجموعه انسانی را به صورت منسجم و هماهنگ به منظور تحقق اهداف ملی هدایت کند، منصبی الهی است. در یک جمله باید گفت، رهبری، ایمان و تخصص را در خارج از ذهن با یکدیگر درآمیخته، به آن نمود عینی میبخشد.
انواع الگوهای رهبری
رهبری یکی از مفاهیم بنیادین اداره جامعه بوده و با تحولات اجتماعی همراه است؛ زیرا نظم و اداره هر جامعه و تحقق و پیگیری اهداف و آرمانهای یک ملت و امت بر مبنای آن بنا نهاده شده است. بدون رهبری پیش بردن اهداف اجتماعی و رسیدن به نتیجه مطلوب یا ممکن نبوده یا بسیار دشوار خواهد بود؛ از اینرو شناسایی و بررسی انواع سبکهای رهبری از ضرورت و اهمیت خاصی برخوردار است. در علم مدرن انواع سبکهای رهبری عبارتند از: رهبری کاریزماتیک، رهبری تحولآفرین، رهبری استراتژیک، رهبری فرهمند، رهبری اثربخش و رهبری خدمتگزار.
رهبری تحولآفرین
رهبری تحولآفرین فرایند نفوذ آگاهانه در افراد یا گروهها برای ایجاد تغییر و تحول ناپیوسته در وضع موجود یا کارکردهای سازمان به مثابه یک کل است. رهبران تحولآفرین از طریق گفتار و کردارشان کل جامعه را متحول میکنند و نفوذ زیادی روی پیروانشان دارند. رهبری فکری تحولبرانگیز، در ایجاد رویکرد عملی قیام و خیزش علیه نظام سلطه، یکی از کلیدیترین نقشها را ایفا کرده است. در زمانی که نظام سلطه جهانی، سیطره فکری ـ فرهنگی و سیاسی ـ اقتصادی خود را بر جهان گسترده و تحمیل کرده و تمامی مکاتب جهانی در مقابل نظام سلطه استکباری به زانو درآمدهاند، امام خامنهای(مدظلهالعالی) توانست با راهبردهای عملی و با راهبری اسلام اصیل و همچنین تغییر نگرش نسبت به اسلام، انسان و جامعه، هم در بعد نظری و هم در بعد عملی، نظام سلطه را با چالشهای اساسی روبهرو کند.
یکی از موارد مهم اندیشه سیاسی امام خامنهای اصول بینشی ایشان است که از مؤلفههای تحولبرانگیز و انقلابساز به شمار میآیند. آیا مبانی بینشی اسلام در برانگیختن فرد یا جامعه مسلمان برای «اصلاح» و یا رویارویی با کاستیها، ستمها، تبعیضها و ایجاد روحیه انقلابی و تحولگرا تأثیرگذار بوده است؟ بررسی دیدگاههای رهبر معظم انقلاب نشاندهنده تأثیرگذاری اصول و مبانی بینشی در شکلگیری تمامی تحولات است. نگرش به اسلام، انسان و جامعه، تعیینکننده راهبردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نظام اسلامی است و عوامل بینشی از متغیرهای بسیار مهم و تعیینکننده در خیزش مسلمین علیه نظام سلطه به شمار میآیند
یکی از ویژگی های مهم کارگزاران در حکومت اسلامی، «مردمی بودن» است. مقصود از «مردمی بودن» در دو مرحله است
«از جنس مردم بودن پیش از مسئولیت»
، «ارتباط نزدیک و متواضعانه با مردم، پس از قبول مسئولیت».
۱قرآن کریم در آیات متعددی پیامبران را رهبرانی جنس مردم معرفی می کند که از میان مردم زمان خودشان به پیامبری مبعوث شده اند:
«كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ؛ همانگونه كه رسولى در ميان شما از جنس خودتان فرستاديم.» (بقره: 151)
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ خداوند بر مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى از جنس خودشان برانگيخت.» (آل عمران: 164)
تعابیر «مِنْهُمْ»، «مِنْكُمْ»، «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» و «مِنْ أَنْفُسِكُمْ» در این آیات و آیات مشابه دیگر، نشان می دهند که خداوند همواره برای مردم جامعه، رهبرانی مردمی و از جنس مردم برانگیخته است. رهبرانی که تا پیش از انتصابشان به مقام نبوت، در میان مردم عادی زندگی می کردند و در نتیجه از مشکلات آنان نیز آگاهی داشتند.
مدیران ارشد جامعه اسلامی باید افرادی باشند که پیش از مسئولیت شان در میان مردم زندگی کرده باشند و با مشکلاتی که اکثریت مردم با آنها مواجهند، آشنا باشند. مدیرانی که پیش از مسئولیتشان، دور از مزدم زندگی کرده و از مشکلات مردم اطلاع درستی نداشته باشند، قطعاً در زمان مسئولیت نیز اولویت ها را به درستی تشخیص نداده و برنامه ریزی های غلطی برای مردم خواهند کرد.
۲ ارتباط نزدیک با مردم پس از قبول مسئولیت
کارگزاران حکومت اسلامی باید پس از قبول مسئولیت نیز از مردم فاصله نگیرند و دائماً با آنان ارتباط نزدیک داشته باشند. ارتباط مستقیم پیامبر اسلام(ص) با مردم آنقدر زیاد بود و ایشان آنقدر پای سخن مردم می نشست که این رفتار ایشان موجب تمسخر و سرزنش منافقین شد:
«وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ؛ و از آنان(منافقان) كسانى هستند كه پيامبر را آزار مىدهند و مىگويند: او (سراپا) گوش است (و حرف هركس را که با او سخن می گوید، مىپذيرد)! بگو: او گوش خوبى براى شماست، خدا را (در همه گفتارش) تصديق مىكند و به مؤمنان اعتماد مىورزد و براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند رحمت است .»(توبه/61)
امام امیرالمؤمنین (ع) در نامه معروفشان به جناب مالک اشتر می فرمایند:
«براى كسانى كه به تو نياز دارند وقتى مقرر كن كه شخصاً به نياز آنها رسيدگى كنى و مجلسى عمومى و همگانى براى آنها تشكيل ده؛ در آن مجلس براى خدايى كه تو را آفريده است تواضع كن و لشكريان و معاونانت اعم از پاسداران و نيروى انتظامى را از آنها دور ساز تا هر كس بخواهد بتواند با صراحت و بدون ترس و لكنت زبان، سخن خود را با تو بگويد.» (نهج البلاغه؛ نامه53)
دوری از مردم، عواقب جبران ناپذیری برای جامعه اسلامی به دنبال خواهد داشت. مهمترین آنها، تغییر اولویت ها و عدم آگاهی از مشکلات واقعی مردم است. امیرالمؤمنین (ع) در بخش دیگری از نامه به مالک اشتر، دوری زمامداران از مردم را موجب تغییر اولویت های آنان در رسیدگی به مشکلات مردم می دانند:
«و اما بعد (از اين دستور) هيچگاه خود را در زمانى طولانى از مردم پنهان مدار، زيرا پنهان ماندن زمامداران از چشم مردم موجب نوعى كماطلاعى نسبت به امور (مردم و كشور) مىشود و آنها را از آنچه نسبت به آن پنهان ماندهاند بىخبر مىسازد؛ در نتيجه مسائل بزرگ نزد آنان كوچك و امور كوچك در نظر آنها بزرگ مىشود؛ كار خوب، زشت جلوه مىكند و كار زشت، خوب؛ و حقّ و باطل با يكديگر آميخته مىشود.» (نهج البلاغه؛ نامه53)