فاﻃﻤﻪ ( ﺩﺧﺘﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻤﺎﺩ ﻣﻐﻨﯿﻪ ) ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺑﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ ، ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺰﻧﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺎ ﭘﯿﮑﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ،
ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﮔﻔﺖ؛
ﺍﻟﺤﻤﺪﺍﻟﻠﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ ﮐﺴﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﻧﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ …
ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﯾﻢ .
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ، ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ …
ﺧﺒﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ …
ﺩﻟﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ …
ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺑﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ …
ﺧﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺟﺎﯼ ﺯﺧﻢ ﻫﺎ ﻭ ﭘﺎﺭﮔﯽ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ، ﺟﺎﯼ ﮐﺒﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﻫﺎ …
ﺗﺼﺎﻭﯾﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ …
ﺑﺎﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﻦ ﻭ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﻬﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺒﯿﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮ ﺟﻬﺎﺩﻡ ﺁﻭﺭﺩﻩ؛
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺍﺭﺑﺎً ﺍﺭﺑﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ …
ﺑﺎﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺁﺭﺍﻣﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
یکی از روزهای آخر عمر محمدرضا شاه پهلوی در قاهره بود.
خبرنگار بیبیسی از او پرسید تجربه تبعید چگونه است؟
گفت امروز من آینده را پشت سر گذاشته ام.
بیماری وجودم را تحلیل می برد و مثل پدرم در غربت خواهم مرد، ولی یک تفاوت وجود دارد که من توانستم 6 سال بعد از مرگ او، جنازه اش را به وطن برگردانم ولی گمان نمی کنم دیگر جنازه من هم به ایران برگردد.
خبرنگار پرسید آیا احساس پشیمانی دارید؟
شاه جواب داد شاید در تقسیم املاک بین محرومان تعلل کردم.
شاید نباید این طور با روحانیت در می افتادم و شاید نمی بایست مسیرِ غربیِ ترقی را چنین میپیمودم.
باید تجارت مشروبات الکلی را قدغن می کردم.
بعضی کاباره ها و سینماها را تعطیل می کردم و با موادمخدر مبارزه می کردم.
حالا بعد از مرگم، تنها سگ خانوادگی مان برایم خواهد گریست و دیگر هیچ!
منابع:
1. حاشیه های مهم تر از متن، محمدعلی الفت پور، صفحه 249
2. ده دوران خاطرات و مخاطرات، حسین میرزاخانی، صفحه 436
چهاردهم ربیعالثانی، یادآور قیام مختار ثقفی است؛ همان کسی که بعد از قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در روز عاشورا، به خونخواهی از این امام همام قیام کرد و قاتلان امام حسین علیهالسلام را به سزای اعمالشان رساند.
مختار در سال اول هجرت متولد شد. او جنگجویی شجاع بود و به همراه پدرش، در سیزده سالگی در یکی از جنگها شرکت کرد. مختار را به مدح و ذم توصیف کردهاند و به دلیل خونخواهی حسین بن علی و یارانش بسیار او را ستودهاند، آن چنان که امام باقر (ع) فرموده است: مختار را دشنام ندهید، او قاتلان ما را کشت و خونخواهی ما نمود.
در میان همه قیامهایی که بعد کربلا انجام شد، قیام مختار بیشتر به نگاه و اندیشه اهل بیت به ویژه امام سجاد (ع) نزدیک است گرچه توابین هم نیت پاکی داشتند ولی به نتیجه نرسیدند ولی مختار بالأخره توانست انتقام شهدای کربلا را بگیرد و به نوعی موثرترین قیام در بین قیامهایی بود که به خونخواهی امام حسین (ع) انجام شد.
در کتاب ورقهای آسمانی صفحه ۱۹۶ نقل است که از آیت الله بهجت ره در مورد شخصیت مختار ثقفی و تردیدی که برخی در مورد وی وارد کرده اند، سوال شد.
عین پرسش و پاسخ معظم له چنین است:
سوال: نظر حضرتعالی درباره شخصیت مختار ثقفی که مورد تردید واقع شده است چیست؟ علاقمندیم که دیدگاه شما را در این مورد بدانیم.
پاسخ: مختار اهل نماز بود، او از اولیای خدا بود. نماز با حال و عجیبی می خواند.
در شان مختار (رحمه الله) همین کفایت می کند که قاتل، دشمنان اهل بیت علیهم السلام وقتلهی سیدالشهداء علیه السلام بود.
نقل است که می گفت:« فلانی را کشتم، فلانی را کشتم.» تا این که وقتی آخرین نفر را کشت، گفت:« راحت شدم!»
دورهی نهضت او شاید حدود ۹ ماه بود، نوشته اند:« هنگامی که آخرین نفر آنها را که “محمد اشعث” یا “شمر” بود به قتل رساند، گفت:« الان اگر بمیرم، دیگر باکی نیست!» وقتی نهایت مقصودش رسید، گفت:«دیگر اگر بمیرم، غصه ای ندارم.»