یک انقلابی باید بداند که شیطان در کمین اوست واگر سقوط کند حکایت او میتواند حکایت یک سگ باشد
[سوره الأعراف (7): آيه 176]
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث»
و اگر مىخواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مىبرديم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد! مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مىكند
اين آیات، به داستان دانشمندى از بنى اسرائيل، به نام «بَلعَم باعورا» اشاره مىكند كه نخست در صف مؤمنان و حاملان آيات و علوم الهى بود، امّا با وسوسهى شيطان و طاغوت، منحرف شد.
قرآن، نام اين شخص را نمىبرد، ولى كارش را بازگو مىكند، تا به فرمودهى امام باقر عليه السلام بر هر كس كه هواى نفس را بر حقّ غالب كند منطبق شود و چنين كسانى در هر زمانى يافت مىشوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّى مانند بلعم باعورا ندارد.
پيامها:
1- رهبر جامعه اسلامی بايد مردم را نسبت به خطرهاى قابل پيشبينى، آگاه كند و به آنان هشدار دهد. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ …»
2- گاهى طاغوتها، علما را هم مىفريبند. سرنوشت دانشمندى همچون بلعم باعورا بايد براى تاريخ درس عبرت باشد. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ …» زيرا داستانى مهم و مفيد است. (این داستان بعضی مسئولین ماست که علی رغم اینکه امام جامعه به مصلحت نمی دانند ولی او برای انتخابات ثبت نام میکند)
3- انسان هر چه بالا رود، نبايد مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد.عاقبتِ كار مهم است. جايگاه هر كس بالاتر، خطرش بيشتر. «فَانْسَلَخَ مِنْها» ممکن است یک روزی کسی موصف به شمشیر اسلام بشود در بیان پیامبر ویک روزی در مقابل امام علی بایستد
4- آنكه از خدا جدا شود، طعمهى شيطان مىگردد. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ»
5- شيطان وسوسه مىكند و در كمين است كه هر گاه در كسى زمينهاى ببيند، او را دنبال كند. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ»
6- سقوط انسان در چند مرحله واقع مىشود: جدا شدن از آيات الهى، پيروى از شيطان و پيوستن به جمع گمراهان. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ»
7- آلوده رفیق بازی و جناح بازی شدن باعث این میشود که از راه سلامت به سمت گمراهی برویم و بدتر اینکه در مقابل امام جامعه بایستیم.وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ . او به زمين (و مادّيات) چسبيد و از هوس خود پيروى كرد. پس مَثَل او مَثَل سگ است
امام علی علیه السلام در خطبه 151 نهج البلاغه می فرمایند:
فَتَزیغُ قُلوبٌ بَعدَ استِقامَةٍ وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعدَ سَلامَة بعضی از دل ها یک روزی مستقیم بودند و در راه راست قرار داشتند ولی بعد واژگونه شدند و در راه باطل رفتند.
[سوره المؤمنون (23): آيه 75]
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (75)
و (بر فرض) اگر به آنها رحم كنيم و (رنج و عذاب و) بدبختىهاى آنان را برطرف سازيم (به جاى هوشيارى و شكر) در طغيانشان كوردلانه اصرار مىورزند.
پيامها
1- رفاه و آسايش، جلوهى رحمت الهى است. «رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا»
2- خدمت و محبّت به افراد بىشخصيّت، بىثمر است. «رَحِمْناهُمْ لَلَجُّوا»
3- انسانهاى بىايمان، از فرصتها و مهلتها سوء استفاده مىكنند. «لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ … لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ»
4- طغيانگرى، انسان را سرگردان مىكند. «فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»
این حقیقت در دو موضع از قرآن کریم به خوبی بیان شده است. اول، سوره مبارکه کافرون که می فرماید:
«قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ * لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ * وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ * وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ؛ بگو اى كافران! آنچه را شما مىپرستيد من نمى پرستم. و نه شما آنچه را من پرستش مىكنم مى پرستيد. و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كردهايد مى پرستم. و نه شما آنچه را كه من مى پرستم عبادت مىكنيد. (حال كه چنين است) آئين شما براى خودتان و آئين من براى خودم.»(کافرون/6-1)
رهبر انقلاب درباره این سوره مبارکه می فرمایند:
دولت اسلامی و انقلابی باید مرزبندی روشن و مشخصی با دشمن داشته باشد و بدون رودربایستی و ملاحظه کاری، صراحتاً در برابر دشمن اعلام موضع کند. مرزبندی داشتن با دشمن، فارغ از رابطه داشتن یا نداشتن با او و مسئله ای غیر از آن است. رهبر انقلاب در تبیین این مسئله ضمن تشبیه مرزهای عقیدتی به مرزهای جغرافیایی، می فرمایند:
«در مرز جغرافیایی شما بین كشور خودتان و كشورهای اطرافتان مرز معین می كنید؛ معنای این مرز این نیست كه شما نمی روید آنجا، آنها نمیآیند اینجا؛ معنای این مرز این است كه هر رفت وآمدی منضبط خواهد بود. معلوم باشد كِی می رویم، چه كسی می رود، چهجور می رود؛ چه كسی میآید، كِی میآید، چهجور میآید، چرا میآید؛ مرزبندی در مرزهای جغرافیایی اینجور است؛ در مرزهای عقیدتی هم همینجور است… بنابراین معنای مرزبندی این است كه مشخص باشد ما چه كسی هستیم، شما چه كسی هستید.» (15/12/92)
«بعضی خیال میکنند که سورهی مبارکه ی «قل یا ایّها الکافرون» سورهی صلح است، در حالیکه سورهی جنگ و صفبندی و جدا شدن راههاست. امروز، چه بخواهید و چه نخواهید دنیا میداند که دو جناح وجود دارد.» (84/8/17)
موضع دوم، آیات مربوط به مرزبندی صریح حضرت ابراهیم(علیه السلام) با دشمنان است:
«قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ براى شما تاسى نيكى در زندگى ابراهيم(ع) و كسانى كه با او بودند وجود داشت، هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است، و اين وضع هم چنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد.»(ممتحنه/4)
رهبر انقلاب در سخنان دیگری پس از بیان این آیه شریفه می فرمایند:
«معلوم است که موضع ما نسبت به برخی از جهات سیاسی ای که امروز در دنیا وجود دارند یا در منطقه وجود دارند، موضع روشنی است؛ اما این به هیچ وجه به معنای نفی کار دیپلماسیِ سنتیِ متعارف نیست؛ این را توجه داشته باشید. یعنی کار دیپلماسی به جای خودش باید انجام بگیرد، منتها جهت گیری، این جهت گیری است. کما اینکه دشمنان ما هم همین جور عمل می کنند. دشمنان ما هم در عمل دشمنیشان را می کنند، اما تعارفات دیپلماسی را هم انجام می دهند. البته ما هم به آن تعارف دیپلماسی گول نمی خوریم؛ می فهمیم پشتش چیست. بنابراین باید به معنا و عمق آرمانگرائی توجه شود.»(91/5/16)
از این بیانات به خوبی پیداست که مرزبندی داشتن با دشمن، مسئله ای غیر از رابطه داشتن یا نداشتن با اوست. اسلام به دولت اسلامی این اجازه را داده است که با کفاری که با اسلام دشمنی ندارند رابطه داشته باشد و در مورد دشمن معاند و مستکبر نیز هرچند اصل اساسی در اسلام، عدم هرگونه رابطه سیاسی با دشمن مستکبر است، اما در برخی موارد این اجازه به حکومت اسلامی داده شده است تا بصورت تاکتیکی ویا به دلیل مصالح مهمتر و در برخی موارد خاص، با دشمنان معاند به مذاکره بنشیند؛ اما در هر دو مورد باید مرزبندی های سیاسی کاملاً و صریحاً معلوم باشد تا طرف مقابل، از این رابطه مصلحت آمیز، دچار سوءتفاهم نشود.
«و إذ أخذ ربّك من بنى ءَادم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربّكم قالوا بلى» (اعراف،172)
خداوند در آیه فوق سخن از پیمانى مى آورد كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، نظر دوم در این خصوص شرح زیر است:
۲ منظور از این عالم و این پیمان، همان عالم استعدادها و پیمان فطرت و تكوین و آفرینش است؛ به این ترتیب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است. هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهى به صورت یك حسّ درون ذاتى به ودیعه گذارده شده، هم در عقل و خردشان به صورت یك حقیقت خود آگاه.
بنابراین، همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى كه خداوند از آن ها كرده به زبان تكوین و آفرینش است و پاسخ آن ها نیز به همین زبان است.
کتاب هزار و یک نکته از قرآن کریم