خط عاشقی
شهید حسن باقری
به خاطر قضای نماز
غلامحسین خدمت سربازی را در ایلام گذراند و با دستور امام خمینی مبنی بر فرار سربازها از پادگان ها، از آنجا فرار کرد و به تهران آمد.
دکتر گلزاری که از دوستان بسیار نزدیک او است؛ نقل میکند، بعد از شهادت حسن، در دفتر دوران سربازی اش دیدم که نوشته بود؛” یک روز که ما را برای گشت شبانه ی ارتش برده بودند، وقتی برگشتم خیلی خسته بودم طوریکه تمام بدنم کوفته شده بود.از فرط خستگی، فکر کردم یک چرتی بزنم، بعد بیدار شوم و نمازم را بخوانم.اما بعلت خستگی بیش از حد، خوابم طولانی شد.وقتی بیدار شدم دیدم ساعت از نیمه شب گذشته و نمازم قضا شده است.اینقدر از اینکه نمازم قضا شده ناراحت و عصبانی شدم که چندین بار سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم و خودم را به شدت ملامت کردم.حال گریه و حزن و اندوه به من دست داده بود. ملامتی که بخاطر قضای نماز بود، تا یک هفته دست از سرم بر نداشت.”
این اتفاق مربوط به سال ۱۳۵۶ است که حسن ۲۲ سال سن داشت و هنوز هم انقلاب نشده بود.وقتی جوانی در سن و سال او و در آن دوران، تا یک هفته خود را سرزنش می کرده که چرا نمازش قضا شده، حتما رابطه بسیار نزدیکی هم با خدا داشته است.خوشا به سعادتش.
برگرفته از کتاب من اینجا نمی مانم