یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
آشپزخانه سنگر است…
یک سنگرِ زنانه…!
سنگرى که زن را پناه می شود…
آسمان دلش که بارانى می شود… ظرفها را می شوید…
آرزوهایش را تکه تکه میکند و در فریزر می گذارد…
به بهانه ی پیازها اشک می ریزد…
جانش که به جوش مى آید…
غصه هایش را دم می کند…
تنهایى هایش را در غذا میریزد و وقتى خوب جا افتاد آنها را در ظرف می چیند و با فکرهایش دورچین می کند…
در آخر به همه ی آنها نگاه می کند، لبخند می زند،کمى عشق از گوشه ی دورِ دلش پیدا می کند و با آن روىِ تمامِ تنهایى و غصه هایش را می پوشاند…
زنانگى انتها ندارد…
کترى سوتِ پایانِ جنگِ امروز را به صدا درمى آورد…
و زن با خودش فکر می کند:
آشپزخانه سنگر است…
یک سنگرِ زنانه…
#به_قلم_خودم
همسرم فوقالعاده باهوش بود.
همزمان در دبیری ریاضی، بانك تجارت و سپاه پذیرفته شده بود اما به دلیل علاقه و خوابی كه دیده بود، راهی سپاه شد.
?در عالم خواب آقای بزرگواری لباس سبز سپاه را به ایشان نشان داده بود. همین خواب دلیلی شد تا محمدحسین با علاقه ویژهای این شغل را انتخاب كند.
?همسرم خیلی وقتها از شهدا برایم صحبت میكرد.
از شهید املاكی و شهدای دوران دفاع مقدس زیاد یاد میكرد و همیشه غبطه نبودنهایش در آن دوران را میخورد.
از شهدا و فرماندهانی صحبت میكرد كه با وجود سن كم توانسته بودند خدمتی به نظام و اسلام كنند.
علاقه زیادی به دانشمند هستهای شهیدمصطفی احمدیروشن داشت.
?همیشه به مادرش میگفت شما چهار پسر دارید، نمیخواهید یكی را هدیه كنید. وقتی من شهید شدم باید مثل مادر احمدیروشن محكم باشی و خوب صحبت كنی.
دلش با جبهه مقاومت اسلامی بود. وقتی تصمیمش را گرفت كه برود، به من خبر داد.
من هم گفتم شرایط شما را قبول كردم و هدفتان را هم خوب میشناسم اما كمی نگران بچهها هستم كه اذیت نشوند چون با هر بار مأموریت رفتن محمدحسین، بچهها مریض میشدند. اما محمدحسین گفت بچههای من هم مانند طفلان شهدای كربلا هستند، اگر نروم گویی به ندای هل من معین امام حسین(ع) پشت كردهام.
?هفتم اردیبهشت ماه سال 1392 بود كه از همه خانواده خداحافظی كرد و حلالیت گرفت و رفت.
بعد از ۴۰ روز حضور در سوریه در 14 خرداد 1392 روز شهادت امام موسی كاظم (علیهالسلام) با دهان روزه و لب تشنه به شهادت رسید.
#شهید_محمد_حسین_عطری
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
امام خمینی (ره) : «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد».
[سوره الأنفال (8): آيه 45]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (45)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر گاه با گروهى (از دشمن) روبرو شديد، ثابتقدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا شما رستگار شويد.
?پيامها:
1- لازمه ى ايمان، ثابت قدمى است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» … «فَاثْبُتُوا»
2- ما مأمور به ثبات قدم در مبارزه هستیم، «فَاثْبُتُوا» امّا همين پايدارى را هم بايد از خدا بخواهيم. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا»
3- در میدان مبارزه مسلمين بايد آكنده از ياد خدا باشند و هر چه مشكلات بيشتر باشد، نياز به ياد خدا بيشتر است. «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً»
4- يادى از خدا كافى نيست، بايد بسيار خدا را ياد كنيم. «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً» زيرا در بحران مبارزه ، اگر ياد خدا بسيار نباشد، امكان انحراف در هدف، عمل و شيوه بيشتر است.
5- ميدانمبارزه، يكى از مراكز رستگارى است. «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
?☘توجه :
بلافاصله در آیه بعدی هشدار میدهد و راه حل «ایستادگی و پایداری» راگوشزد میکند: «واطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا انالله مع الصابرین» (انفال / 46) (و پیرو فرمان خدا و رسول باشید و هرگز راه اختلاف و تنازع نپوئید که در اثر تفرقه، ترسناک و ضعیف شده و قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد، بلکه باید یکدل و صبور باشید که خدا با صابران است).
آری اتحاد علیه دشمن در گرو اعتماد به دوست است. این توصیهها و سفارشها برای فقط «خواندن» و «گفتن» نیست، بیش از اینها برای عمل کردن است. مخاطب این کلام آسمانی هرکسی است که ادعای پیروی از این مکتب و آئین را دارد و میخواهد هزینههای پیروی و پایداری را بپردازد.
باید به راه و مرام ولی خدا ؛ قرآن ناطق انقلاب ، امام خامنه ای اقتدا کرد
امام خمینی (ره) : «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد».
تدوین : رجبعلی بازیاد
خسته که می شدی؛ خسته، کلافه، عصبانی، ناامید.
وقتی که می خواستی قید همه چیز را بزنی و ول کنی و بروی
می رفتی می نشستی پیش رهنمون. نگاهش می کردی. نگاهت می کرد.
باهات حرف می زد، می خنداندت. ده دقیقه ی بعد که بلند می شدی بروی، انگار نه انگار خبری بوده.
هم خوش تیپ و زیبا بود، هم درس خوان؛ اینجور افراد توی کلاس هم، زودتر شناخته می شوند.
نفهمیدن درس، کمک برای نوشتن مقاله یا پایان نامه و یا گرفتن جزوه های درسی، بهانه هایی بود که دخترها برای هم کلام شدن با او انتخاب می کردند.
پاپیچش می شدند، ولی محلشان نمی گذاشت؛ سرش به کار خودش بود.
…یک دفترچه کوچک داشت، همیشه هم همراهش بود و به هیچ کس نشان نمی داد.
..یک بار یواشکی آن را برداشتم ببینم داخلش چه می نویسد.
فکرش را می کردم! کارهای توی روزش را نوشته بود؛ سر کی داد زده! کی را ناراحت کرده! به کی بدهکار است!… همه را نوشته بود؛ ریز و درشت..
نوشته بود که یادش باشد در اولین فرصت، صافشان کند.
#سردار_شهید_دکتر_محمدعلی_رهنمون