یادی ازشهدا
شهیدی که فرزندش را ندید تا راحتتر دل بکند
سردار علی فضلی درباره نقش و تأثیر شهید کلهر در عملیاتهای بزرگ میگوید: «سردار حاج یدالله کلهر با آن هیبت و شجاعت و جثه قوی و قامت رعنا به تنهایی برای سپاه اسلام یک لشکر بود.
در عملیات والفجر 8 که قرار بود ما جزیره امالرصاص را از حملات دشمن حفاظت کنیم، دشمن در کمتر از 30 ساعت 26 پاتک سنگین و پی در پی بر ما تحمیل کرد.
قرار شد ما به امالرصاص برویم، اما شهید کلهر که در همه عرصهها سبقت میگرفت زودتر از من به آنجا رسید. وقتی من به امالرصاص رسیدم رزمندهها میگفتند وقتی حاج یدالله آمد انگار یک لشکر به ما اضافه شد و پایداری و مقاومت ما عمق پیدا کرد. وجود شهید والامقام حاج یدالله کلهر در دفاع از امالرصاص واقعاً به منزله یک لشکر بود.»
صلابت، شهامت، صبر و توکل او بر خدا و حضورش در میادین مختلف از همان دوران جوانی از او فرماندهی لایق ساخته بود. شجاعت در ذات او بود. حاجی به عقیده رزمندگان «علمدار رشید لشکر» بود. با شروع عملیات هم مدام دور و برش را نگاه میکرد و میگفت خیلیها را از دست دادیم. شانههایش چنان خمیده بود که انگار تمام شهدای شلمچه و کربلای 4 و 5 را به پشت گرفته است.
آن زمان تازه بچهدار شده بود و وقتی خانوادهاش خواسته بودند بچه را نشانش دهند، قبول نکرد و گفت: «نه! این کار را نکنید. نمیتوانم زیاد بمانم. اگر بچه را نشانم دهید، آنوقت مهر پدر و فرزندی مانع از این میشود که به جبهه برگردم. بگذارید او را نبینم تا راحتتر بتوانم دل بکنم.»
حال و هوایش در این عملیات، شبیه به هیچ زمان دیگری نبود. شبیه عارفی دل کنده از دنیا شده بود.
وصیتنامهاش را از مدتها قبل نوشته بود: «آرزو دارم شهید شوم؛ نه به خاطر اینکه از زندگی خستهام بلکه به خاطر اینکه میخواهم با ریختن خون خود، قدری انجاموظیفه کرده و در راه امام حسین (ع) قدم برداشته باشم.»
شهیدیدلله کلهر