خداوند در مورد یکی از راهبردهای فرعون می فرماید:
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ /الزخرف، ۵۴
یعنی او قوم خود را تحقیر می کرد و قوم او برای فرار از “تحقیر"، از او اطاعت می کردند چون قومی “فاسد” بودند!!
امروزه نظام سلطه و بویژه هژمونی آمریکا بر چنین اصولی استوار شده است، آنها با قدرت نظامی، علمی، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای مردم جهان و سردمداران فاسد کشورها را تحقیر می کنند، روسای دولت ها نیز برای در امان ماندن از این تحقیر، خود را تسلیم محض خواسته های آمریکا می کنند، جالب اینکه قرآن اشاره می فرماید، راهبرد تحقیر و اطاعت، وقتی نتیجه می هد که مخاطب، قوم فاسدی باشند.
در ایران علاوه بر تلاش برای تحقیر دولت و ملت، تلاش برای فاسد سازی نیز با وسواس خاصی دنبال شد، به یاد دارم که پرفسور حمید مولانا در کلاس درس به نکته عجیبی اشاره کرد، ایشان گفت: “به نظر من مهمترین استراتژی دشمن در ایران، پیاده کردن استراتژی فاسد سازی بوده است، از فاسد کردن مسئولین و خانواده های آنها تا توده مردم"!!
از پدیده آقا زاده های حاشیه ساز انقلابیون پشیمان، ساکتین فتنه تا عدم اجازه ورود ایرانیان به آمریکا و بالاخره جریان نفوذ از طریق اپوزوسیون را، در این دو کلید واژه می توان تحلیل کنید.
رابطه زبان و دست رابطه معکوسی است، هر کجا دست دراز شد، زبان کوتاه می شود و هر کجا مناعت طبعی بود و دست دراز نشد، زبان دراز می شود.
#سرو_غذا_در_کفش
#ولیعهد_عربستان_شپش_دارد
#تف_کردن_به_برجام
حجت الاسلام والمسلمین علی ارجمند عین الدین
نکته: مولوی در دفتر سوم مثنوی حکایت میکند، برای ارباب لقمان، خربزهای به عنوان هدیه آوردند. ارباب خربزه را قطعه قطعه کرد و جز یکی، همه را به لقمان داد. لقمان آن قطعهها را میخورد و مرتب به تحسین خربزه و شیرین بودن آن لب گشوده، با اشتیاق و میل میخورد. ارباب که خوشحال شده بود، در پایان کار شروع کرد به خوردن سهم خود از خربزه. اما همین که قاچ خربزه را در دهان گذاشت، دریافت که مثل زهر تلخ است. «چون بِخُورد از تلخیاش آتش فروخت/ هم زبان شد آبله، هم حلق سوخت»ارباب لقمان با تعجب از لقمان پرسید: «این زهر را و این خربزه تلخ را چگونه با رغبت میل کردی؟» لقمان که به حق سزاوار لقب «حکیم» بود، در جواب حکیمانه به وی گفت:شرمم آمد که یکی تلخ از کَفَت/ می ننوشم ای تو صاحب معرفت/ چون همه اجزایم از انعام تو/ رستهاند و غرق دانه دام تو/ گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد/ خاک صد ره بر سر اجزام باد
نظر: این حکایت در مقام طعن و اعتراض به آن دسته از انسانهایی است که در نعمتها غرق بودهاند و هنگامی که اندک سختیای به آنها میرسد، آه و ناله و فریادشان بلند میشود. خداوند تبارک و تعالی نعمتهای بیشمار خود را، از جمله نعمتهای معنوی و مادی به سرزمین ایران عطا کرده است. با این حال، همواره در بین برخی از مسئولان کشور نگاه منفی به شرایط کشور موج میزند و هرگز به نعمات و تواناییهای کشور و الطاف الهی در برهههای زمانی گوناگون که ملت ایران سرفراز و پیروز بیرون آمده است، نگاهی انداخته نمیشود
چرا_در_ایجاد_فتنه_خواص_مقصر_ند_
خطبه
۵
۵۰- و من كلام له ( عليه السلام )
و فيه بيان لما يخرب العالم به من الفتن و بيان هذه الفتن
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّي عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَي غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَي الْمُرْتَادِينَ
و لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ
و لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَي أَوْلِيَائِهِ
و يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْني .
خطبه۵۰-
امیرمومنان علی علیه السلام درباره
علل پيدايش فتنه ها می فرمایند:
همواره آغاز پديد آمدن فتنه ها، هواپرستي،
و بدعت گذاري در احكام آسماني است،
نوآوريهايي كه قرآن با آن مخالف است،
و گروهي (با دو انحراف ياد شده) بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند،
كه برخلاف دين خداست.
پس اگر باطل با حق مخلوط نمي شد، بر طالبان حق پوشيده نمي ماند،
و اگر حق از باطل جدا و خالص مي گشت زبان دشمنان قطع مي گرديد.
اما قسمتي از حق و قسمتي از باطل را مي گيرند و به هم مي آميزند،
آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مي گردد، و_تنها_آنان_كه_مشمول_لطف_و_رحمت_پروردگارند_نجات_خواهند_يافت
تقدیم به حسین بن علی و همه پاسداران راه حقیقت
[سوره الكهف (18): آيه 51]
وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً (51)
و من گمراه كنندكان را دستيار خود نمىگيرم.
️نكته ها:
کاروان حسین علیه السلام به «قصربنى مقاتل» رسید، بار و بُنه را از مرکبها به زمین نهادند تا اندکى رفع خستگى کنند، در آن نزدیکى چادرى به چشم مى خورد، که اسبى جلو آن ایستاده بود، وقتى حسین علیه السلام متوجه شد صاحب چادر عبید الله بن حرّ جُعفى است، او را براى یارى و همراهى نزد خویش فرا خواند، امّا در عین حالى که وى از ملاقات و یارى حسین علیه السلام کراهت داشت، به حضور رسید و در برابر دعوت آن حضرت، فقط حاضر شد اسب چالاک و شمشیر پر ارزش خود را در اختیار حسین علیه السلام قرار دهد، تا بدین وسیله از همراهى و یارى او معارف شود، ولى آن حضرت، این آیه را خواند: «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً/ من آن گونه نیستم، که گمراه کنندگان را مددکار (و یاور) خود بگیرم» (کهف/ 51). زیرا به نظر امام حسین علیه السلام در آن روز، اسلام به فداکارى و جانبازی احتیاج داشت
پيامها:
۱- كارگزارانجامعه اسلامی بايد امين باشند. «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً»
۲- آنان كه در راه و خط خدايند، نبايد از منحرفان كمك بگيرند و بايد استقلال سياسى و اقتصادى خود را حفظ كنند. «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً».
درسها:
امام حسین(ع) با قرائت آیه «وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا» این درس را آموخت که در حرکتهای توحیدی، کارگزاران امین و جان برکف( دهه 60) لازم است و افراد ترسو، ضعیفالنفس و ضعیفالایمان هرگز نمیتوانند دین حق را یاری کنند و از ارزشهای الهی پاسداری کنند.
بایدنیروهای مخلص و تمامعیار را انتخاب کرد. منحرفان سیاسی که استقلال فکری، سیاسی و اقتصادی ندارند نمیتوانند تا پایان مقاومت کنند و در یک کلام افراد گمراه در حرکتهای هدایتآفرین عاجز و ناتوانند.
امام على (ع) به یکى از دانشمندان یهود گفت:
هر کس طبایع او معتدل باشد مزاج او صافى گردد
هر کس مزاجش صافى باشد اثر نفس در وى قوى گردد (قدرت باطنی او تقویت می شود)
هر کس اثر نفس در او قوى گردد به سوى آن چه که ارتقایش دهد (ارتقاء به عوالم مافوق) بالا رود
هر که به سوى آن چه ارتقایش دهد بالا رود به اخلاق نفسانى متخلق گردد
هر کس به اخلاق نفسانى متخلق گردد موجودى انسانى شود نه حیوانى
و به باب ملکى در آید و چیزى او را از این حالت برنگرداند (چون نفس و باطن قوی می شود قوای باطنی بر قوای ظاهری غلبه می کند و ظاهر او را از باطن مشغول نمی کند).
تذکر: منظور از قوای باطنی تعریف قوای باطنی در طب سنتی مانند حافظه، خیال، واهمه، حس مشترک نیست بلکه منظور تمام قوای باطنی است که از قوای نیمه مجرد تا مجرد و فوق مجردات را شامل می شود.
دانشمند یهودى گفت: الله اکبر! اى پسر ابوطالب! همه فلسفه را گفتهاى، چیزى از فلسفه را فروگذار نکردهاى.