خربزه تلخ
نکته: مولوی در دفتر سوم مثنوی حکایت میکند، برای ارباب لقمان، خربزهای به عنوان هدیه آوردند. ارباب خربزه را قطعه قطعه کرد و جز یکی، همه را به لقمان داد. لقمان آن قطعهها را میخورد و مرتب به تحسین خربزه و شیرین بودن آن لب گشوده، با اشتیاق و میل میخورد. ارباب که خوشحال شده بود، در پایان کار شروع کرد به خوردن سهم خود از خربزه. اما همین که قاچ خربزه را در دهان گذاشت، دریافت که مثل زهر تلخ است. «چون بِخُورد از تلخیاش آتش فروخت/ هم زبان شد آبله، هم حلق سوخت»ارباب لقمان با تعجب از لقمان پرسید: «این زهر را و این خربزه تلخ را چگونه با رغبت میل کردی؟» لقمان که به حق سزاوار لقب «حکیم» بود، در جواب حکیمانه به وی گفت:شرمم آمد که یکی تلخ از کَفَت/ می ننوشم ای تو صاحب معرفت/ چون همه اجزایم از انعام تو/ رستهاند و غرق دانه دام تو/ گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد/ خاک صد ره بر سر اجزام باد
نظر: این حکایت در مقام طعن و اعتراض به آن دسته از انسانهایی است که در نعمتها غرق بودهاند و هنگامی که اندک سختیای به آنها میرسد، آه و ناله و فریادشان بلند میشود. خداوند تبارک و تعالی نعمتهای بیشمار خود را، از جمله نعمتهای معنوی و مادی به سرزمین ایران عطا کرده است. با این حال، همواره در بین برخی از مسئولان کشور نگاه منفی به شرایط کشور موج میزند و هرگز به نعمات و تواناییهای کشور و الطاف الهی در برهههای زمانی گوناگون که ملت ایران سرفراز و پیروز بیرون آمده است، نگاهی انداخته نمیشود