در دلش سودایِمشهدداشت
05 اردیبهشت 1396
از تعلقها برید و بست دل بر معجزه
در دلش سودایِمشهدداشت،در سر معجزه
چشمش افتاد از کنارِ شهر بر گلدستهها
غرقشد در متنِ اینشهرِ سراسر معجزه
خشت یا آجر اگر آمیخت با احساسِ تو
لاجِرَم میبارد از دیوار و از در معجزه
پَر نمیگیرد بغیر از دوُر تا دوُرِ حرم
ریخته انگار بر بالِ کبوتر معجزه
ناگهان برخواست آوازِ نقارهخانهات
زائری فریاد میزد بارِ دیگر معجزه
السلام علیک يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَيُّهَا الْهَادِي النَّقِی ..
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا ..