خداوند روزی بندگان را تقسیم میکند
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: 【نَحنُ قَسَمْنا بَیْنَهُم مَعیٖشَتَهُم فِی الدُّنیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُم فَوْقَ بَعْض ٍ دَرَجاتٍ】 یعنی ما روزی شما را تقسیم می کنیم. بعضی ها را پولدار کرده ایم که بتوانند ۴ تا کارگر بیاورند و زراعت کنند و کشاورزی کنند از بغل این پولدارها نان بخورند
پس علتی که خداوند به بعضی ها بیشتر ثروت داده این است که یک عده ای کنار دست آنها نان بخورند. نمےشود که همه دارا باشند و نمےشود همه ندار باشند. یک دسته ای باید داشته باشند تا بتوانند دست یک عده ندار را گرفته و آنها را زیر بال و پرشان بگیرند. ندار ها برای داراها کارگری کنند، تخم بپاشند، آبیاری کنند، خب اگر این شخص ثروتمند ثروت نداشت که نمی توانست به این ندارها کمک کند و یک دسته ای باید ندار باشند تا کارها انجام شود.
در کتاب های قدیم نوشته شده بود که : روزی در زمان یکی از پیغمبران گذشته ، مردم نزد پیامبرشان آمدند و گفتند: از خداوند بخواه که ما همه ثروتمند شویم؛ یعنی باهم مساوی شویم و اختلاف طبقاتی دیگر نداشته باشیم. مثل تودهایها که شعارشان همین است که باید اختلاف طبقاتی از بین برود. پیامبر دعا کرد و خداوند هم دعای او را مستجاب کرد، بعد از همه ی مردم مساوی شدند و همه ثروتمند و صاحب جاه و مقام بودند.
مدتی، گذشت تا اینکه شخصی احتیاج به مغنی (چاه کن) پیدا کرد، به دنبال مغنی رفت، شخص مغنی که دیگر ثروتمند شده بود، قبول نکرد که مثل سابق به کار مغنی گری بپردازد. شخصی دیگر حمال مےخواست، به سراغ حمال سابق رفت، دید خانهٔ شمرون و ماشین بنز و … دیگر آن حمال، حمال نبود، به او گفت:«بیا بارهای مرا مثلا تا میدان راه آهن ببر!» حمال سابق که وضعش خوب شده بود، عصبانی شد و گفت: آدمت را بشناس!
خلاصه نانوا دیگر نانوایی نمےکرد، سوپور محل هم آشغال ها را جمع نمےکرد و آن کسی که کاهگل درست مےکرد و پشت بام ها را کاهگل مےکرد، دیگر حاضر نبود این کارها را بکند، همه مساوی شده بودند، به هرکسی کاری مےگفتند، او با عصبانیت مےگفت: آدمت را بشناس! من نخست وزیر و فلان کاره و فلان کاره شده ام، شما به من مےگویید چمدان مرا تا راه آهن ببر، یا پشت بامم را کاهگل کن! یا …
مردم که اوضاع را اینگونه دیدند باز به خدمت پیامبرشان رسیدند و عرض کردند:«از خداوند بخواه وضع را به همان صورت سابق برگرداند. یعنی بین ما اختلاف طبقاتی باشد. یک نفرمان رئیس جمهور، یک نفرمان سوپور، یک نفرمان آیت الله، یک نفرمان تاجر، یک نفرمان دم تنور نان بایستد و یک نفرمان هم مغنی گری کند و به ته چاه برود.»
منبع: ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۲۸ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)