حکایت
زبیده همسر هارون الرشید قرآن بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت. یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت میکرد به آیه
لنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ (3آل عمران/92)
هرگز به نیکی دست نیابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید [و عزیز میشمارید] ببخشید، و هر آنچه ببخشید خداوند از آن آگاه است
رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم. به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزئینات و جواهرات آن را بفروخت و بهایش را در بیابانهای حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد. میگویند امروز هم بقایای آن چاهها وجود دارد و به نام او نامیده میشود.
تفسیر نمونه، جلد 3، صفحه 4