حاج مرشدچلوئی
«حاج مرشد چلوئی»بهترین کاسب قرن معتقد بود:
کار کردن برای خداست.
غذای رایگان به فقیران میداد و با دستِ خود، لقمه در دهانِ نیازمندان و کودکان میگذاشت.
صاحبان مغازههای اطراف و داخل بازار، چون «حاج مرشد» را میشناختند، به او سلام میکردند. مرشد پاسخ سلام آنها را میداد و گاهی میگفت:
سلام بابا، باصفا باشی
همواره تاکید داشت روزی تو همیشه می رسد… مثل جوی آب؛ گاهی آبِ زیاد و تندی در جوی می آید و گاهی هم آب کم میشود اما قطع نمی شود.
میگفت: «آب باریک بند نمیاد، آب باریک همیشه میاد»!
موقعی که روغن روی غذای مشتری میریخت، ملاقه را که با دست بالا میبرد، میگفت:
گول نخوردی❗️یا شیطون گولت نزنه❗️
هر حرفی که میزد، به دنبالش میگفت:
گوشی دستته⁉️
کسی که قرض میگرفت و پولش را نمی آوردو در جواب حاجی میگفت، فردا می دم، حاج مرشد میگفت:
فردای قیامت را میگه‼️
او که کلامش مملو از شعر و مثال بود، وقتی کلامش را تمام میکرد، از شنونده میپرسید:
بیداری⁉️
«حاجی چلوئی» میفرمود:
فکر نکنید که در عالم مرد خدا نیست. بلکه بر عکس بین مردم اولیای خدا یافت میشوند، ولی چوب گمنامی خوردهاند و مردم آنها را نمیشناسند.
این کلام از اوست که میگفت:
آدم عاشق خسته نمیشه، از حال میره❗️
تابلوهائی روی دیوار داخل سالن وجود داشت که روی یک تابلو دو نیم بیت شعر به طور جداگانه به خط نستعلیق نوشته شده بود:
ساعتی در خود نگر تا کیستی؟
از کجایی، وزچه جایی، چیستی؟