تنهایی........
16 آبان 1396
وبازهم نیمه شب است ونمیدانم که…..
فقط میدانم که نمیدانم………………..
سردرگم و تنها باتاریکی شب که مرا به دور دستها میبرد وبس
ازاین تنهایی که به طور وحشتناکی مرا در بغل گرفته یاد تاریکی وتنهایی شب اول قبرم افتادم
اون لحظه به چه کسی پناه ببرم در حالیکه فقط منم و اعمالم
دست به دامان مولایم علی و فرزندش حسین جانم میشوم و از آنها مدد میجویم مرا در قبرم تنها مگذارید ….