بعد از طوفان وقتی که کشتی نوح بر زمین نشست و نوح از کشتی فرود آمد، شیطان به حضورش آمد و گفت:
تو را بر من حقی است، می خواهم عوض تو را بدهم.
نوح گفت: من اکراه دارم بر تو حقی داشته باشم و تو جزای حق مرا بدهی، بگو آن چه حقی است؟
شیطان گفت: من فعلاً در آسايشم تا خلق ديگر به دنيا آيند و به تکليف رسند تا آنها را به معاصی دعوت کنم. الان به جهت ادای حق، تو را نصيحت می کنم.
نوح ناراحت شد. خداوند وحی فرستاد که: ای نوح، سخن او را بشنو؛ اگرچه که فاسق است.
نوح گفت: هرچه می خواهی بگو.
پس شیطان گفت: ای نوح از سه خصلت احتراز کن:
1- تکبر نکن که من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نکردم و رانده شدم.
2- از حرص بپرهیز؛ که آدم به واسطه آن از گندم خورد و از بهشت محروم گردید.
3- از حسد احتراز کن که به واسطه آن قابیل برادر خود هابیل را کشت و به عذاب الهی هلاک شد…
یادمان باشد ….
علی خلیلی را غفلت ما شهید کرد…
برادر!!!!
اگر تو نگاهت رو نگه می داشتی، الان مادر علی، سر مزار پسرش یادی از قد و بالای علی نمی کرد …..علی ای که از تو خیلی مرد تر بود ….
میتونی جواب دلتنگی های مادر علی رو بدی ؟؟؟؟
خواهرم !!!!
اگر تو یه کم مراقب تر بودی الان دوستای علی سر مزارش یاد خاطرات علی نبودن ….
تو میتونی جواب دو سال درد کشیدن علی خلیلی رو بدی ؟؟؟؟؟؟؟
خواهرم حجابت
برادرم نگاهت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود
کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79
از آیت الله قرائتی
اگر لامپی در یك خیابانی بزنند،افرادی بیایند این لامپ را بشکنند…
لامپ دوم را بزنند،لامپ دوم را هم بشکنند…
لامپ سوم را بزنند،لامپ سوم را هم بشکنند …
اگر یازده لامپ بزنند و مردم نااهل بشکنند حکما عاقلی دیگر می گوید:
لامپ دوازدهمین را وصل نکـن ایـن ها هنوز آدم نشده اند،
لیاقت ندارند بگذار در تاریکی باشند.
یازده امام آمد و یازده چراغ هدایت را شهید کردند … چراغ دوازدهمیـن را دیگر خداوند وصل نکرد …
مي گوید:هر وقت آمادگی اش را داشتید، شما هنوز متمدن نشده اید …
سلامتی حضرت بقیه الله العظم صاحب الزمان صلوات
مردی در رستوران با تلفن صحبت می کرد، ناگهان خوشحالی کرد و گفت: همه مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه، بعد از 18 سال دارم بابا میشم.
چند روز بعد اون مرد رو با بچه 3 ساله دیدم. علت کار اون روزشو پرسیدم.
گفت:
آن روز میز بغلی، پیرزنی به شوهرش گفت:
ای کاش امروز باقالی پلو با ماهیچه می خوردیم، شوهرش با شرمندگی خواست بخاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند، من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که اون پیرمرد شرمنده همسرش نشه.
انسان و از رو اعمالش بشناس نه از روي حرفي كه ميزنه