امام علی علیه السلام در فرمانی که به مالک اشتر می دهد نسبت به وضع معیشت و رفاه مستضعفان بسیار سفارش می کند و دوبار در این نامه، در دو قسمت مستقل، این مساله را گوشزد می کند و آن وضع معیشتی طبقه پائین و حاجتمند جامعه است.
ثم الطبقه السفلی من اهل الحاجه و المسکنه الذین بحق رفدهم و معونتهم. و فی الله لکل سعه، و لکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه، و لیس یخرج الوالی من حقیقه ما الزمه الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانه بالله، و توطین نفسه علی لزوم الحق، و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل .(258) طبقه پایین از نیازمندان و مستمندانند که باید به آنها بخشش و یاری کرد، برای تمام اقشار گوناگون یاد شده در پیشگاه خدا گشایشی است، و همه آنان به مقداری که امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقی مشخص دارند، و زمامدار از انجام آن چه خدا بر او واجب کرده است نمی تواند موفق باشد جز آن که تلاش فراوان نماید و از خدا یاری بطلبد، و خود را برای انجام حق آماده سازد، و در همه کارها، آسان باشد یا دشوار، شکیبایی ورزد.
«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان میداد. همه میدانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.
عبادت های احمد برای رفع تکلیف نبود , خدا را به گونه ای دیگر می شناخت و بندگی می کرد . شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. مصرانه از او پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید؟
شهید احمد علی نیری نقل کرد که یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی»به روایت دکترمحسن نوری
در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید.
همه اینکارو انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند.
همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد.
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند.
دوباره بلندگو به صدا درآمد که این کار دقیقاً زندگی ماست.
وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است، شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید.
استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خابَ الوافِدُونَ عَلى غَيْرِكَ ، وَخَسِرَ المُتَعَرِّضُونَ اِلاَّ لَكَ ، وَضاعَ المُلِمُّونَ اِلاَّ بِكَ ….
*یعنی ضرر کرد هرکی غیر در خونه ی تو جای دیگه رفت …
اول ماه رجبی اومدم بگم ، منم اون بنده ای که ضرر کردم …. أَنَا الخَاسِر ….
هر کی غیر در خونه ی تو ، جای دیگه رفت . به غیر تو امید بست ، به غیر تو آرزوشو گذاشت ، خودشو گم کرده …
اومدم بگم من خودمو گم کردم … نه اینکه آقامو گم کردم ، من اول خودمو گم کردم … عوض اینکه من دنبال آقا بگردم ، آقام داره مجلس به مجلس دنبال من میگرده … حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا …
رفیق روزای بی کسی
همیشه به دادم میرسی ….
خستگی راه و دوست دارم …
پیرهن سیاه و دوست دارم ….
بی تو باشم غم دارم …
یه زیارت کم دارم ….
یه زیارت کربلا ماه رجب ما رو ببر ….
یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ …
… بابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبينَ … *در خانه تنها همیشه باز بوده …. کی گفته در خونت بسته است ؟!!
تو عالم فقط یه در خونه بسته بود که اونم با لگد بازش کردن ….
اون لحظه ای که نانجیبا اومدن پشت درب و…
بابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبينَ وَخَيْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبينَ، * همیشه خیرت به ما رسیده ….*
وَفَضْلُكَ مُباحٌ لِلسَّآئِلينَ ، وَنَيْلُكَ مُتاحٌ لِلأمِلينَ ، وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصاكَ …
*تو گنه کاراتم روزی میدی ….*
وَحِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ ناواكَ ، عادَتُكَ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسيئين ….
* تو اصلا هنرت اینه به بدا ، به روسیاها به گنهکارایی مثل من احسان میکنی …
حالا هرکی اومده احسانشو گدایی کنه بگو یا قدیم الاحسان بحق الحسین ….
الهی العفو ..