تربت امام حسین
حجت الاسلام والمسلمين شيخ علی مقدادی اصفهانی نقل كرده است: در آستانه رحلت پدرم، شيخ حسنعلی نخودكی اصفهانی، من دچار كسالت شديدی شدم، به نحوی كه پزشكان از مداوای من عاجز گشتند و از حياتم قطع اميد شد.
پدرم كه ناتوانی پزشكان را ديد، اندكی از تربت مقدس و پاك حضرت سيدالشهدا(ع) به كامم ريخت و از كنار بسترم دور شد. در آن حال بيهوشی، مشاهده كردم به سوي آسمان ها می روم و كسی كه نوری سفيد از او به اطراف پراكنده می شد، بدرقه ام [می كرد]. چون مقداری با همراهم اوج گرفتم، فرمانی از عالم بالا آمد و به آن شخص منوّر گفت دستور است روح اين متوفی به كالبدش بازگردانده شود؛ زيرا به تربت حضرت امام حسين(ع) استشفا كرده اند. در آن هنگام دريافتم مرده ام و اين روح من است كه به سوی آسمان در حال حركت است. همراه آن شخص نورانی به دنيا بازگشتم و با شگفتی ديدم اثری از بيماری در وجودم نيست، ولی تمام اطرافيانم منقلب و پريشان شده اند.
بعد از چند روز، هنگامی كه در خدمت پدرم به شهر می رفتيم، ماجرا را به حضورشان عرض كردم، فرمودند: تقدير چنين گرديده بود كه يكی از ما دو نفر از اين سرای فانی به سوی ديار باقی و جاويد كوچ كنيم. اگر تو می رفتی، من پانزده سال ديگر عمر می كردم و چون مقصود و مطلوب من از حيات در اين دنيا، جز خدمت به خلق برای رضای حق نيست، ترجيح دادم كه خود رخت بربندم و تو كه جوانی و مدتی نسبتاً دراز در اين جهان خواهی زيست، زنده بمانی. اينك بدان كه من مرگ را برای خود، حيات را برای تو خواستم تا در طول زندگی به مردم خدمت كنی و هرگاه در اين غفلت و سستی بورزی، سال آخر عمرت خواهد بود.
منبع: شمه ای از کرامات شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی ره.