به چهرهی معصوم فرزندم نگاه ميكنم
22 اردیبهشت 1397
گاهي اوقات فراموش ميكنم كه چگونه به خداوند التماس ميكردم كه فرزندي سالم به من عطا كند.
گاهي اوقات در اثر خستگيهاي روزانه و فشارهاي زندگي، فراموش ميكنم كه چه روزها و شبهایی به درگاه خداوند اشك ميريختم، كه فرزندي را كه در شكم دارم سالم به مقصد برساند.
گاهی فراموش ميكنم فرشتهاي که در كنارم دارم؛ اگر نبود، همه چيز برايم بيمفهوم بود.
فراموش ميكنم:
بيشتر ببينمش،
بيشتر برايش وقت بگذارم،
بیشتر از او لذت ببرم تا دنبال ایراد گرفتن از او باشم!
كمتر سرش فرياد بكشم،
و كمتر او را مواخذه كنم.
خدايا! بار ديگر از درگاهت تقاضا ميکنم براي بزرگ كردنش و انسان تربيت كردنش، به من صبر بدهی.
بارالها! به من نيرو بده تا چون كوهي محكم در كنارش باشم و به من توانايي بده تا با او دوست باشم.