«وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ؛ و آنها كه به كتاب (خدا) تمسّك جويند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگى خواهند داشت؛ زيرا) ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد!» (اعراف:170)
از دیدگاه قرآن هر انسان «صالح»ی، لزوماً «مصلح اجتماعی» نیست. بلکه مصلح اجتماعی، انسان صالحی است که دارای دو ویژگی اساسی باشد:
1. «تمسک به کتاب الهی».
2. «عبودیت خداوند و اصلاح سبک زندگی اجتماعی» در جامعه.
«تمسک به کتاب الهی» در این آیه شریفه، نه به معنای «قرائت قرآن» و نه حتی به معنای «عمل به قرآن در زندگی فردی»، بلکه به معنای راهبردیِ «عمل به نسخه اسلام و قرآن در برنامه ریزی های مختلف اقتصادی، سیاسی، سیاست خارجی، فرهنگی، اجتماعی و…» است.
منظور از «اقامه نماز» در این آیه که پس از «تمسک به کتاب الهی» بیان شده است، درواقع «نشانه» ای از «عبودیت خداوند» در همه رفتارهای فردی و اجتماعی مردم جامعه است. و چون «تجلی» این «عبودیت» همه جانبه در «اقامه نماز» است، لذا خداوند با عنوان کلی و راهبردی «اقامه نماز» از آن یاد کرده است. چراکه طبق آیات قرآن کریم، نتیجه اقامه نماز در جامعه (به معنای حقیقی کلمه)، چیزی جز اصلاح سبک زندگی مردم در جهت عبودیت خداوند نیست:
«إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر؛ نماز از زشتىها و منكرات باز مىدارد.» (عنکبوت: 45)
هرگاه «فحشاء و منکر» در جامعه کم شد و یا به عبارت دیگر، سبک زندگی مردم اصلاح و مقید به ضوابط کتاب و سنت شد، می توان گفت «نماز» در آن جامعه به معنای حقیقی کلمه، «اقامه» شده است.
با این نگاه باید گفت، با وجود تأکید بیشتر دین اسلام بر اهمیت «نماز» نسبت به «قرآن»، سرّ تقدم «تمسّک به کتاب» بر «اقامه نماز» در این آیه شریفه، همین است که با تمسّک به قرآن (هم قرآن صامت و هم قرآن ناطق) در همه برنامه ها و سیاست گذاری های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی توسط مصلحین جامعه است که «اقامه نماز» و- به معنای دقیق تر- «عبودیت الهی» بصورت حقیقی در زندگی مردم جامعه محقق خواهد شد و سراپای زندگی مردم رنگ و بوی عبودیت خداوند به خود خواهد گرفت.
به عبارت دیگر، هرچقدر در عبادات و برنامه ریزی های فردی، «خواندن نماز» بر «قرائت قرآن» اولویت دارد، در برنامه ریزی های اجتماعی، «تمسک به قرآن» بر «اقامه نماز» اولویت دارد.
شما بیائید نصیحت من را گوش کنید، همانطوری که من به این اشخاصی که می آمدند گفتم این مطلب را کراراً که آقا تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همه امور بردی نکردید، دیدید که ملت عصبانی می شود، نمی شود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت، این را دیدید، بیائید یک قدری تغییر بدهید، تجربه بکنید، آخر شما اشخاصی هستید که ادعای عقل می کنید، تجربه کنید، یک وقت هم آن ورق را پیش بیاورید، تلطف کنید به مردم، تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است، بودجه مملکت از جیب مردم است، شما نوکر مردم هستید، دولت ها خدمتگزار مردمند، لفظاً نگوئید من خدمتگزار و عملاً تو سر مردم بزنید و این ارباب های بیچاره تان را پایمال کنید.
صحیفه نور جلد 1 صفحه 75 تاریخ 25/2/1343
ایام انتخابات که می شود نیروهای انقلابی و ولایی بدنبال این موضوع هست که بدانند “کاندیدای مورد علاقه ی رهبری کیست؟” که این حاکی از ولایت مداری و دغدغه های ستودنی انقلابیون در پاسداشت جایگاه ولایت فقیه است و کاری به جا و پسندیده می باشد. ولی بحثی که اینجا مطرح می شود ، اگر این کار به کف خیابان کشیده شود که فلانی کاندیدای رهبری و فلانی کاندیدای ضدرهبری است بی شک با دو حالت مواجه می شویم:
اگر کاندیدای مذکور که عوام به او “کاندیدای رهبری” می گویند رای بیاورد ، ضدانقلاب خواهد گفت که نظام انتخابات را مهندسی کرد تا کاندیدایش رای بیاورد
اما اگر این کاندیدا رای نیاورد می گویند که با وجود حمایت های حاکمیتی ، “کاندیدای رهبری” رای نیاورد
این کار یعنی بازی دو سر باخت ِ انقلابیون با دشمن . به نظر می رسد وظیفه ی انقلابیون در وضعیت موجود بازخوانی شعارها و آرمانهای اولیه ی انقلاب، دسته بندی و مرور شاخصه های کاندیدای اصلح از نگاه رهبری، تبیین دغدغه های فعلی انقلاب و رهبری و تحلیل وضعیت اسفناک موجود است . شک نکنید اگر اینها خوب تحلیل شود ، به قول علما فعل مرجع ضمیر خود را به راحتی خواهد شناخت .
پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند / منتظــر بهر چه هستیم؟ علی تنها ماند
با ولی باش مگو راه ولایت سخت است / آنکه هم پای ولایت نرود بدبخت است
خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند / نکند باز تو را فتنه زمین گیر کند
نکند با شتر معرکه همراه شوی / نکند مثل “بنی ساعده” گمراه شوی
خصم خصم است ولو یار نماید خود را / در پس دین تو انکار نماید خود را
دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهد برد / آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد
نیزه نیزه است ولو بر سر او قرآن ها / کفر کفری است که بر خواسته از ایمان ها
محمدعلی مهران فر
1- دروغگویی
«وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ؛ خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند». (منافقون: 1؛ همچنین، بقره: 10 و توبه: 77)
2- وعده های غیرعملی و خلف وعده کردن
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ؛ ای اهل ایمان! چرا چیزی می گویید که به آن عمل نمی کنید؟ * نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمىكنيد!» (صف:3-2؛ همچنین، توبه77-75، احزاب: 15)
3- راضی نگه داشتن همه (هم انقلابی ها و هم غیر انقلابی ها) اعتدال
«وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ؛ و چون با كسانى كه ايمان آوردهاند برخورد كنند، مىگويند: «ايمان آورديم»، و چون با شيطان هاى خود خلوت كنند، مىگويند: «در حقيقت ما با شماييم، ما فقط [آنان را] مسخره مىكنيم.» (بقره: 14؛ همچنین، نساء: 141، مائده: 53، عنکبوت: 10، حدید: 14)
4- ادعای عقلانیت - تدبیر
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ؛ و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مىگويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمىدانند!» (بقره: 13)
5- خوب حرف زدن (لفاظی کردن)
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا؛ و پارهاى از مردم (منافقان) کسانی اند كه گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می شود.» (بقره: 204)
6- اشتیاق به دوستی بادشمن
«فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ؛ كسانى را كه در دلهايشان بيمارى است مىبينى كه در (دوستى با آنان)، بر يكديگر پيشى مىگيرند.» (مائده: 52؛ همچنین، نساء: 139 و 144 و مائده: 51)
7- خرافی و غیر علمی دانستن وعده های الهی
«وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً؛ و (نيز) به خاطر آوريد زمانى را كه منافقان و بيماردلان مىگفتند: «خدا و پيامبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند!» (احزاب: 12؛ همچنین، انفال :49)
8- ترس از حمله دشمن
«فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ؛ و هنگامى كه (لحظات) ترس (و بحرانى) پيش آيد، مىبينى آن چنان به تو نگاه مىكنند، و چشمهايشان در حدقه مىچرخد، كه گويى مىخواهند قالب تهى كنند!» (احزاب: 19)
9- ترساندن مردم از دشمن
«الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ؛ آنها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم(منافق)، به آنان گفتند: «مردم [لشكر دشمن] براى (حمله به) شما اجتماع كردهاند؛ از آنها بترسيد!»» (آل عمران: 173؛ همچنین، احزاب: 13)
10- زبان گزنده نسبت به ولیّ و مؤمنان انقلابی
«فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ؛ وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مىگشايند.» (احزاب: 19)