السلام علیک یامادر سادات
11 اسفند 1395
شب دراز است ، تو گویی که فقط شب مانده…
فاطمه رفته از این خانه و زینب مانده…
گفته بودی که خدا جام بلا می دهدش
هر کسی را که در این بزم مقرّب مانده…
کینه ی بیعت خم بود که سرریز شده
جام خشم است و از آن روز لبالب مانده…
جوهر خون تو با ظرف تنت خورد زمین…
روی دیوار کمی رد مرکّب مانده…
شدت ضربه ی شلاق از آنجا پیداست
که روی در اثر «خط مورّب» مانده…
روز و شب آنقدر از صبر به دختر گفتی
که خود «صبر» از این صبر معذب مانده…
صبر ارثیه ی زهراست ، به دخترهایش
“فاطمه” رفته از این خانه و “زینب” مانده…
آجرک الله یا بقیة الله اعظم…