امیرالمؤمنین علی(ع)فرمودند:
شیعهی ما اگـر مرتکب معصیتی شـود،
نمیمیرد مگر اینکه به بلایی چه در مال و چه در فرزند و چه در خودش مبتلا گردد و این ابتلا موجب از بین رفتن گناهانش گردد و خدا را به گونهای ملاقات نماید که هیچ اثری از گناه در او باقی نمانده باشد و اگرچیزی از گناه در او باقی مانده بود،به هنگام مرگ دچار سختی و شدّت میگردد. (سپس پاک میشود)
بحارالانوار، ج6، ص 157
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ…(سوره مبارکه آل عمران آيه 14)
محبت به زنان و فرزندان و اموال زینت حیات دنیاست …
و با این بیان این محبت را نکوهش کرده!!
حال ما که به فرزندان و خانواده خود علاقه داریم و از محبت کردن به آنها لذت میبریم
آیا این محبت و لذت را خدا دوست ندارد؟
آیا نباید زن و فرزند خود را دوست داشته باشیم و به آنها محبت کنیم؟
جواب:
اگر ثمره و نتیجه آنچه که انسان به آن علاقه دارد، بعد از مرگ برایش بماند، این دنیا خوب است.
و اگر نتیجه این علاقه منحصر به دنیا شده و تمام شود، این دنیا مذموم است.
اگر محبت به فرزند، همسر، مال، علم و … به خاطر خدا باشد، این ماندنیست و در واقع متعلق به آخرت هست، اگرچه در دنیاست
و اگر در این محبت خدا نباشد، ماندنی نبوده و ارزش و لذتش تا پایان این دنیاست و بس.
این مطلب را از این دو روایت به خوبی میتوان فهمید:
پیامبراکرم (صلي الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
الدّنیا ملعونة و ملعون ما فیها الّا ما کان للّه منها
فرمود دنیا ملعون است و هر چه در او است ملعون است مگر آنچه از آن، براى خدا باشد.
نهجالفصاحه حدیث 1605
و امام سجاد (علیه السلام) نیز فرمودند: الدّنیا دنیاءان دنیا بلاغ و دنیا ملعونة
دنیا دو نوع است، یکى دنیاى رساننده و یکى دنیاى لعنت شده.
جامع السعادات ج2 ص21
علامة نورى قدس سره در كتاب دار السلام حكايتى نقل مى فرمايد كه خلاصه و مختصر مضمون آن چنين است كه دو برادر بودند يكى از اشقيا و يكى از سعداء مردم از دست و زبان آن برادر شقى بسيار به تنگ آمده بودند و همى شكايت او را به آن برادر سعيد مى نمودند تا اينكه اتفاق افتاد كه برادر سعيد به عزم زيارت مشهد مقدس از خانه بيرون شد و با جماعت زوار روى به راه نهاد برادر شقى هم در دلش افتاد و عازم سفر مشهد گرديد و به عادت خود زوار را اذيت مى نمود تا اينكه در يكى از منازل مريض شد و از دنيا رفت مردم به موت او اظهار فرح و سرور نمودند ولى برادر سعيد عرق رحميت او را وادار كرد كه برادر را غسل داد و كفن نمود او را حمل كرده در مشهد مقدس طواف داده سپس او را دفن نمود شب در عالم رؤيا برادر خود را در باغى بسيار نيكو با لباسهاى استبرق در كمال نعمت و فرح و مسرت ديد از او احوال پرسيد كه سبب چيست كه به اين نعمت و دولت نائل شدى با اينكه ترا عمل خيرى نبود گفت اى برادر دانسته باش كه چون هنگام قبض روح من شد جان مرا با تمام سختى و دشوارى گرفته اند و دو ملك مرا با عمود آتشين و تازيانهاى آتش عذاب مى كردند حتى هنگامى كه مرا در آب انداخته اند براى شستن آن آب به جان من همه آتش بود و هر چه فرياد مى كردم كسى به داد من نمى رسيد و كفن من پاره هاى آتش بود حتى تابوت و مركبى كه جنازه ى مرا بر آن بسته اند همه از آتش بود و آن دو ملك عذاب از من جدا نمى شدند حال من بدين منوال بود تا در صحن مطهر آن دو ملك عذاب از من دور شدند و داخل صحن مطهر نگرديدند و تابوت و كفن من به حال اوليه خود برگشت چون مرا وارد حرم كردند ديدم حضرت رضا بالاى صندوق نشسته و توجه به زوار خود دارد من طلب شفاعت كردم و التماس كردم به من الطفات نفرمود چون مرا در بالاى سر بردند پيرمردى را ديدم نورانى به من فرمود طلب شفاعت بنما از حضرت رضا عليه السلام تا تو را شفاعت بنمايد و الا اگر تو را از صحن بيرون بردند حال تو كما فى السابق خواهد بود و آن دو ملك عذاب در صحن انتظار تو را مى كشند من گفتم طلب شفاعت كردم به من اعتنائى نكرد
فرمود او را به حق مادرش فاطمه زهرا قسم بده كه دست رد به سينه تو نخواهد زد اين مرتبه او را قسم دادم به حق فاطمه زهرا سلام الله عليها مرا شفاعت كرد و آن دو ملك عذاب رفته اند و دو ملك رحمت آمدند و مرا به اين نعمت و دولت رسانيدند
منبع :رياحين الشريعة جلد ۲