باز باران …
باز باران با ترانه
دارد از مادر نشانه..
بوی باران..
بوی اشک مادرانه
پر ز ناله
کودکی با مادری پهلو شکسته
سمت خانه..
کوچه ها و تازیانه
گریه های کودکانه
حمله ی نامرد پَستی وحشیانه
تازیانه تازیانه. .
پس چرا مادر،
چرا گم کرده راه آشیانه.
باز باران.
دانه دانه ،حیـدرانه
بی صدا و مخفیانه
آه ، از غسل شبانه
زینبــانه
لرزه افتاده به شانه
پشت تابوتی روانه
بـــــاز بـــاران
باز . . .
#ایام_فاطمیه_تسلیت_باد
باز در خانهی دل، شورشِ حسرت آمد
شبِ جمعه شده و وقت زیارت آمد
در کنارِ پسرش فاطمه در کرب و بلا
چقَدَر با تنِ بیمار، به زحمت آمد
السلام علیک یا ابا عبدلله
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلـــــم رخ داد
وسط کوچــه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتـاد
سیب هاروی خاک غلطیدند
چـــادرش درمیان گردو غبار
قبلا این صحــنه را…نمیدانم
درمن انگار میشود تکـــــرار
آه سردی کشید،حــس کردم
کوچــه آتش گرفت از این آه
وسـراسیــــــمه گریه درگریه
پسرکوچکش رسیـــــد از راه
گفت:آرام باش!چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمـــرم
دست من را بگیر، گریه نکنم
مرد گریه نمیکند پســـــرم
چادرش را تکاند با سخــــتی
یاعلی گفت واز زمین پاشـــد
پیش چشمــان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشاشــــد
صبح فـــــردا به مـــادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه کیست
طــــــــرف کـــوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ایی مشکـــی است
باخودم فکر میکــــــنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است
گریه،مــــادر،دوشنبه،در،کوچه
?راستی #فاطمیه نزدیک است…
《سید حمیدرضا برقعی 》
یـــا زهــــــــــرا.س.
جمعه یعنی
عطر نرگس در هوا سر میکشد
جمعه یعنی
قلب عاشق سوی او پرمیکشد
جمعه یعنی
روشن از رویش بگردد این جهان
جمعه یعنی
انتظار مَهدی صاحب زمان
السلام علیک یامهدی