دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی با صفا باشی و صادق
به جز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است
دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی كردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است
دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است
خطا باشد ز مردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است…
نام رباب آمد و شعر، اشک ریز شد/
هر کس غلامِ اصغرتاݩ شد عزیز شد
حق می دهم به دلهره ی قلبِ مادرش/
«شش ماه» مانده ست ز عمرِ کبوترش!
حق می دهم به اصغر و خوابی که دیدنی ست/
پای رقیه گشته اگر بالشِ سرش
حق می دهم به عمه اگر بغض کرده است/
اصغر به جای خالی محسن برادرش
اندازه ی سه شعبه مرا آب می کند/
تا فکر می کنم به گلویش… به پیکرش…
هرگز گمان نیزه نشینی به سر مبـــاد/
آن را که هست از پرِ جبریل بسترش
دلشوره، رنج می دهد این شیرخوار را/
با دیدن سکینه و خلخال و معجرش
جشن تولدشسند_غربت خداست/
«شش ماه» بعد می شود این طفل یاورش
در مقتل آمده است:« علی ذبح می شود!»/
صد بار خوانده ایم و نکردیم باورش
از بس شریف بوده گلویش، به قصد کُشت،/
زانو زده ست حرمله هم در برابرش
«شش ماه» مانده ست که قلب تو گردد آب/
پس اینقَدَر به آب نده عادتش… رباب
یا امام جواد علیه السلام
من به لطف نگاهــت ای باران
سـوی مشهــــــــــد زیاد می آیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجـــــــــواد می آیم
با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست
کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا
با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکی هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می آیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد می آیم
شعر از آقای برقعی
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی
"اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرج"