ازعزرائیل پرسیدند: تا بحال گریه نکردی زمانی که جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم، و یک بارترسیدم.
“خنده ام” زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش راگرفتم…
“گریه ام” زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم، او را در بیابانی گرم و بی آب و درخت یافتم که در حال زایمان بود…
منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سر پناه در آن بیابان گرم سوخت و گریه کردم… .
“ترسم” زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم…
در این هنگام خداوند فرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.
از رسول خدا “ص” نقل شده: حضرت روزى در خواست آب كرد و نزد ايشان اميرمؤمنان و «فاطمه» و حسن و حسين “ع” بودند،
پيامبر “ص” آب را نوشيد، آنگاه به دست حسن “ع” داد، ايشان نيز نوشيد آنگاه پيامبر “ص” فرمود: نوش جان، گوارا باد اى ابا محمد!
و آب را به دست حسين “ع” داد از آن نوشيد، سپس پيامبر “ص” فرمود: نوش جان و گوارا باد؛ در آن هنگام به دست زهرا “س” داد، از آن نوشيد، پيامبر “ص” فرمود: نوش جان و گوارا باد اى امّ الابرار (مادر نيكوكاران) پاكان! آنگاه به دست على “ع” داد، هنگامى كه از آن نوشيد، پيامبر “ص” به سجده افتاد، وقتى سرخود را بالا آورد.
برخى از زنان حضرت به او گفتند: اى رسول خدا! نوشيدى سپس به امام حسن دادى، وقتى نوشيد به او فرمودى: نوش جان و گوارا باد، آنگاه به حسين دادى، ايشان نوشيد باز بااو اينچنين فرمودى؛
سپس
آن را به «فاطمه» “س” دادى، هنگامى كه نوشيد به او فرمودى: آنچه را كه به حسن و حسين اظهار داشتى، آنگاه به على “ع” دادى
هنگامى كه نوشيد به سجده افتادى، علت آن چه بود؟
حضرت فرمود: من وقتى كه آب را نوشيدم، جبرئيل و ملائكه با هم به من گفتند: نوش جان و گوارا باد. اى رسولخدا! و هنگامى كه حسن “ع” نوشيد، آنان باز چنين گفتند، هنگامى كه حسين “ع” و «فاطمه» “ع” نوشيدند جبرئيل و ملائكه گفتند:
نوش جان و گوارا باد، من هم همان گونه به آنها گفتم. و هنگامى كه اميرمؤمنان “ع” نوشيد خداوند به حضرت فرمود: نوش جان و گوارا باد اى ولى و حجّت من برخلقم!
در آن هنگام من براى خدا سجده شكر كردم در مقابل نعمتى كه به من در اهل بيت من عطا كرده است.
منبع: بحارالانوار: ٧۳/۵٧/۱ به نقل از مشارق الانوار ، رایحه درخت طوبی ص٩۰
از مادری پرسیدند:
کدامیک از فرزندان خود را بیشتر دوست داری؟
مادر گفت:
بیمار آنها را تا وقتی که خوب شود …
غایب آنها را تا وقتیکه بازگردد …
کوچکترین آنها را تا وقتی که بزرگ شود …
و همه آنها را تا وقتی که بمیرم
دوست دارم …