14 مهر 1396
مادرم از عمههایم متنفر بود. هر بار که ما کار اشتباهی میکردیم عصبانی میشد و میگفت: «تو هم به اون عمههای عفریتهت رفتی.» مادربزرگم به چشم مادرم دشمن قسمخوردهای بود که یک روز بالاخره زهرش را میریزد، اما وقتی به خانهمان میآمد مادرم همزمان میوه… بیشتر »
نظر دهید »