یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
پیش مادر شوهر، جاری، زن داداش یا هر کسی نشستین…
اگه اون درباره ریزترین مسائل شخصیش صحبت کرد، شما چیزی نگید…
چون اینجور آدما فقط میخوان اطلاعات از شما بدست بیارن.
هیچ وقت عیب های شوهرتون یا مشکلات بینتون رو پیش خانواده همسرتون مثلا مادر شوهرتون نبرین
بدتر از بردن مشکلات پیش اونها که از اونا بخواین پا درمیونی کنن و مثلا نکته ای رو به شوهرتون تذکر بدن.
خیلی بستگی به شرایطتون داره ولی اصلش اینه که این چیزها رو نباید فامیل ها بخصوص فامیل های نزدیک بدونن چون روی احترام خود شما و دیدشون نسبت به شما تاثیر داره.
بطری وقتی پر است و می خواهی خالی اش کنی، خمش می کنی…
دل آدم هم همین طور است، گاهی اوقات پر می شود از غم، از غصه…
قرآن می فرماید: هرگاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛ خم شو و به خاک بیفت 《و کن من الساجدین》
این موجب می شود که سبک شوی!
محدث جزائری در زهرالربیع نقل کرده که در اصفهان مردی خواست زن خود را بزند. پس عصا برداشت و چند عصا به او زد در این آن زن از دنیا رفت. و حال آنکه قصد شوهرش تنبیه او بود نه قتلش.
پس از اقوام آن زن، سخت ترسناک گردید حیله ای از خلاصی از شر آنها پیدا ننمود.
از خانه بیرون آمد و به یکی از آشنایان قصه خود را نقل کرد. آن مرد راه خلاصی از شر اقوام آن را گفت به این است که:
مرد نیکو صورتی را پیدا کرده او را به عنوان مهمانی به خانه ببری و سر او را بریده پهلوی جنازه زنت بگذاری!
که اگر خویشان زنت از تو مواخذه نمودند، بگویی که: من این جوان را دیدم که با او زنا می کرد، من هم طاقت نیاورده هر دو را به قتل رسانیدم!
پس این مرد حیله ای که او گفت پسندید و در خانه خود آمد و نشست.
ناگاه دید جوانی از در خانه اش عبور نمود. او را دلالت کرد که به منزل او در آید و با او موانست نموده غذایی میل کند.
آن جوان بیچاره قبول نمود و به داخل منزلش شد.
بعد از صرف غذا صاحب منزل سر او را برید و در نزد جنازه زنش خوابانید جنازه او را.
چون خویشان زن از ماجرا خبردار شدند و فهمیدند که قتل زن به واسطه زنا دادن او بوده اظهار مسرت به عمل او نمودند.
قضا را آن مردی که این حیله را تعلیم شوهر آن زن نموده بود پسری داشت؛ آن روز (پسر) به خانه نیامد.
پس مضطرب شده نزد شوهر آن زن رفت و گفت: آن حیله که به تو آموختم بجای آوردی؟
گفت: بلی.
گفت: آن جوان کشته را به من نشان بده. چون به بالین جنازه آن جوان آمد، دید پسر خود اوست که آن مرد او را کشته است. پس خاک سیاه بر سر کرد.و مصدق قول معصوم که فرموده: من حفر بئرلاخیه اوقعه الله فیه ظاهر گردید.
منابع
گناهان کبیره ج 2 ص 330 بخش مکر و نیرنگ
منتخب التواريخ ص 507
از صدای گذر آب بود
ڪہ من فہمیدم
تندتر از آب روان
عمر گران میگذرد …
زندگی را نفسی
ارزش غم نيست!
آنقدر سيربخند
ڪہ ندانی غم چيست…
زندگی جاریست…
از اقایان انتقاد نکنید.اقایان متنفر از اشتباه هستن.چون اقایان انتقاد شما رو حمله میشنوند.وقتی شما از مرد انتقاد میکنه مرد فکر میکنه دارین به او میگویید عرضه نداره.
لطفا یک قلم کاغذ بردارین ولیست مامان بازی های خود رو بنویسید.
و چقدر عالی است که از خود مرد هم بخواهیم که مامان بازی های که باهاش کردین رو بنویسه واز این به بعد تک تک اون لیست رو انجام ندین.