یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
شیخ اسماعیل دولابی (ره)
پنج اصل دین در صلوات وجود دارد:
«اللهم» توحید است!
«صلی علی محمد» نبوت است!
«و آل محمد» یعنی امیرالمومنین علیهالسلام و اولادش،
این هم امامت است!
توحید را هم که قائل شدیم،
پس معاد را هم قائلیم!
و اگر حق محمد و آل محمد را ادا کردید،
عدالت است.
قربان این مستحب،
که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم.
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
بارها گفته ام آدمى كه رنجى مى بيند، دو نگاه دارد:
يكى اينكه ديدى فلانى با من چه كرد؟ و يك موقع هم مى گويد: ديدى فلانى اين بود؟
وقتى ظرف تو مى افتد و مى شكند، يك وقت میگويى: ديدى شكست؟! يا اينكه میگويى: ديدى! شكستنى بود؟
اين نگاه دوم است كه تو را به رحمت حق گره مى زند و مست و مدهوشت مى كند. با اين نگاه و درك مستمر از عنايتهاى حق ديگر مگر تو مى توانى ضعف اعصاب بگيرى؟!
ديگران هر چه مى خواهند اذيت كنند؛ ولى «عِنْدَكَ مِمّا فاتَ خَلَفٌ وَ لِما فَسَدَ صَلاحٌ و فِيما انْكَرْتَ تَغْييرٌ فَامْنُنْ عَلَىَّ قَبْلَ الْبَلاءِ بِالْعافِيَةِ وَ قَبْلَ الطَّلَبِ بِالْجِدِةِ وَ قَبْل الضَّلالِ بِالرَّشادِ».
تو بهره مند مى شوى و قبل از بلاء، عافيت را يافته اى و قبل از ضلال و سردرگمى، به رشد رسيده اى. اينها رحمت حق است كه ظهور و بروز دارد و اين مهربانى و انس اوست كه تو را رها نمى كند.
استاد علی صفایی
شرحى بر دعاهاى روزانه حضرت زهرا(س)، ص: 19
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ؛ جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.
پس انسان پیشرفته کسی است که به مقصد بندگی نزدیک شده باشد و انسان عقبمانده کسی است که از مقصد بندگی دور افتاده باشد.
آیا شما با انجام وظیفۀ مادری یا پدری از این هدف عقب ماندهاید؟ این اندازه از مقام و جایگاهی که خداوند مهربان برای پدران و مادران؛ به ویژه مادران قائل شده، آیا نشاندهندۀ آن نیست که پدری کردن و مادری نمودن یکی از بهترین و پرسرعتترین عوامل رساندن انسان به هدف آفرینش است.
[کتاب منِ دیگرِ ما]
استاد عباسی
روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید: فردا چه می کنی؟
گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم.
همسرش گفت: بگو ان شاءالله
او گفت: ان شاءالله ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی.
از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.
ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد.
همسرش گفت: کیست؟
او جواب داد: ان شاالله منم!!!
توکل بر خدایت کن؛
کفایت میکند حتما؛
اگر خالص شوی با او؛
صدایت میکند حتما"؛
اگر بیهوده رنجیدی؛
از این دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکند حتما"؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی از او؛
به هر وقتی صدایش کن؛
حمایت میکند حتما"؛
خطا گر میروی گاهی؛
به خلوت توبه کن با او؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکند حتما"؛
به لطفش شک نکن؛
اگر دنیا حقیرت کرد؛
تو رسم بندگی آموز؛
حمایت میکند حتما"؛
اگر غمگین اگر شادی؛
خدایی را پرستش کن؛
که هر دم بهترینها را؛
عطایت میکندحتما ….
شاعر:ناشناس