یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
کسانی که برای خداوند جا و مکان فرض میکنند در واقع ذات کبریایی او را خوب نشناخته و یا غافل ماندهاند. خداوند محصور در چیزی نیست و تمام چیزها را باید از آفریدههای خداوند دانست.
سوالی که در باب امامت ائمه ممکن است به ذهن برسد اینست که این امامت ها بر اساس وراثت رخ داده باشد نه لیاقت.
امام زمان، اباصالح المهدی
گرچه معمولاً فرزند خصوصیات والدین را در خود دارد اما در تاریخ مواردی هم دیده می شود که فرزند و پدر با هم مطابقت ندارند. مثال برای انتقال نبوت به فرزند در حضرت آدم(علیه السلام) و ابراهیم(علیه السلام) و یعقوب(علیه السلام) …بوده است و مثال برای عدم مطابقت پسر با پدر در حضرت نوح و پسرش کنعان بوده است. پس وراثت مادی ممکن است همراه با وراثت معنوی و خلافت معنوی باشد و ممکن است فقط منحصر به خصوصیات مادی و وراثت مادی باشد. اما شیعه ادله نقلی ای برای اثبات امامت دوازده گانه دارد. و البته دلایل عقلی ای نیز بر لزوم امامت و استمرار هدایت بعد از پیامبر دارد که اصل وجود امام بعد از پیامبر(صلی الله و علیه وآله) را اثبات می کنند.
تا حالا به این فکر کردی که چه جوری راه خانه مادربزرگت را به یاد می آوری؟ وقتی ریاضی یاد می گیری، اطلاعاتت کجا می روند؟ چه جوری می توانی پلک بزنی بدون این که حتی به آن فکر کنی؟ رویاها و خواب هایی که می بینی از کجا می آیند؟جواب در یک کلمه خلاصه می شود: “مغــــز”
تا حالا به این فکر کردی که چه جوری راه خانه مادربزرگت را به یاد می آوری؟ وقتی ریاضی یاد می گیری، اطلاعاتت کجا می روند؟ چه جوری می توانی پلک بزنی بدون این که حتی به آن فکر کنی؟ رویاها و خواب هایی که می بینی از کجا می آیند؟جواب در یک کلمه خلاصه می شود: “مغــــز”
پیشی دنبال غذا بود. توی حیاط می گشت و بو میکشید که صدایی شنید. جلو رفت. یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه میکردند…
میوه ها
پیشی دنبال غذا بود. توی حیاط می گشت و بو میکشید که صدایی شنید. جلو رفت. یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه میکردند.
پیشی پرسید: میوهها! چرا شما توی سطل آشغال هستید؟ چرا این طور زخمی شدید و بیحال هستید؟
گلابی گندهای که فقط یک گاز از آن خورده شده بود گفت: میخواهی بدانی؟ پس گوش کن تا برایت تعریف کنم. دیشب جشن تولد بود، همه جا را چراغانی کردند یک عالمه سیب و گلابی و آلو و هلو آوردند. من و دوستانم توی صندوق میوه بودیم. اول ما را توی حوض ریختند. نمی دانی چقدر کیف میداد.