یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
شهیدی که صورتش زیبا بود و سیرتش زیباتر
قبل از آنکه کارهای اعزامی حسین درست شود در هشتم آبانماه با هم به بهشت رضا رفتیم. سر مزار #شهید_مصطفی_عارفی دوست، همسرم از خاطره این شهید گفت. میگفت پیکرش را بعد از شهادت خودش عقب آورده بود تا از دست تروریستها سالم بماند. به گفته حسین لباسهایش به خون شهید متبرک شده بود. من و حسین همیشه نمازهای خودمان را دو نفره به جماعت میخواندیم که آن روز هم قسمت شد و در بهشت رضا آخرین نماز جماعت دونفره را در پای مزار شهید مصطفی عارفی خواندیم. بعد از اتمام نماز هر دو با مزار شهید خلوت کردیم. موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: «آقا مصطفی حرفهایی که بهت زدم فقط یادت نرود.» من هم آن لحظه از او سؤال نکردم که شما چه خواهشی از شهید داشتی. فردایش دیدیم که به حسین زنگ زدند و کارهای اعزامیاش به صورت معجزهوار جور شد. شب شهادتش در آخرین تماس به من گفت برو سر قبر شهید مصطفی عارفی و از او تشکر کن. گفتم: «برای چی؟» در جواب گفت: «چون حاجت من را داد.» بعد از شهادت آقا حسین متوجه شدم حاجتش چی بود.
راوی: همسر شهیدحسین هریری
هر وقت حسین به سوریه میرفت دست به دامن یک شهید میشدم.
بار اول متوسل به شهید آقا محمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاد.
بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم که حسین سالم بیاد و نذرم رو هر بار ادا میکردم.
بار آخر شهید سجاد زبرجدی رو انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شلهزرد بپزم و به نیت ایشان پخش کنم.
چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت: نذرت قبول شده ادا کن.
نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجابالدعوهتر بود و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود.
راوی: خواهر شهید
4 فروردین؛ سالروز شهادت #شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_حسین_معز_غلامی
قبل از عملیات بدر - همان عملیاتی که آقامهدی در آن شهید شد - به نیروهای آماده برای رفتن به خط گفته است: هرگاه خداوند مقاومت ما را دید، رحمت خود را شامل حال ما میکند. اگر از یک دسته ٢٢نفری یک نفر بماند، باید همان یک نفر نیز مقاومت کند و اگر فرمانده شما هم شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و نجنگید که این وسوسه شیطان است. ما وسیلهای هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.
این سخن باکری چقدر شبیه این سخن امامش هست؟!!!
امام خامنه ای:
تاآن وقتی که میتوانید، مبارزه کنید؛ وقتی دیدید که دارید شکست میخورید باز هم مبارزه کنید، تا برسید به آن لحظهای که دیگر یقین میکنید که هان! حتما شکست خواهید خورد؛ باز هم مبارزه کنید. وقتی در آن لحظهای که یقین دارید حتما شکست میخورید باز به تلاش و کوشش و مبارزه خود ادامه دهید، آن وقت پیروزی و فتح نصیبتان خواهد شد. آیه قرآن تقریبا نظیر همین مطلب را میگوید یا تحقیقا. میفرماید که: حتی اذا استیاس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جائهم نصرنا (یوسف/۱۱۰)/ طرح کلی اندیشه اسلامی
واین سخن امام ما چقد شبیه آیات قرآن استالنساء (4): آيه 84] فَقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنين (84)
پس در راه خدا پيكار كن، كه جز شخص تو (كسى بر آن) مكلّف نيست و مؤمنان را (به جهاد) ترغيب كن.
1- در این آیه پیامبر را خطاب قرار می دهد که اگر در مبارزه تنها هم بمانی باید مبارزه را ادامه بدهی.
2- در زمان ما نيز امام خمينى قدس سره فرمود: ابرقدرتها بدانند اگر خمينى يكه و تنها بماند به راه خود و مبارزه با شرك و كفر ادامه خواهد داد.
بسمالله الرحمن الرحیم
میخواهم به شما پدر و مادر و….. درد دل کنم، به امید آنکه روزی از سنگینی مسئولیتی که بر دوشم انباشته شده برداشته باشم و با امیدی بیشتر از لطف و رحمت حقتعالی در پیشگاهش و در عدالتگاهش حاضر شوم. آن عدالتگاهی که ناچیزترین اعمال نیک و بد انسان این موجود خاکی به حساب خواهد آمد. بدین صورت آیا سزاوار است که بنشینیم و سکوت را مهری بر دهان نماییم و از اعمال خود غافل شده برای شاهی خود به هر سو قدم برداریم مگر نه اینکه درد ما درد اسلام و غم ما غم اسلام است و مرحمش اجرای احکام آن. ما اگر خود را مسلمان میدانیم و قرآن را کتاب خود قرار دادهایم و عمل به آن را رأس امور زندگی قرار دادهایم. رسیدن به سعادت جز این نخواهد بود که باید رنجها کشید گذشتها کرد بهراستی اگر ما امید به عفو و رحمت الهی نداشته باشیم چه کنیم، آیا میتوانیم خجل و سرافکنده در پیشگاهش حضور یابیم و بگوییم که ما از بندگان توییم. آیا میتوانیم بر گناهانی که در این دنیا مرتکب شدهایم سرپوش گذاریم و یاری خواهیم که در آنجا نیز باز ستارالعیوب باشد….
ای عزیزان دست از اسلام برندارید و به آن وابستهتر گردید. از آنچه که شما را به راهی جز راه حق سوق میدهد دوری نمایید. راه تقواپیشگان را پیشه کنید و از آنچه که خدا روزی شما کرده، صدقه دهید. انفاق و احسان کنید.
توای شریک زندگی و غم و شادیم مبادا پس از مرگم غمناک باشی و دلسرد گردی. بدان که خدا با توست رنجها و مشکلاتی که در راه او متحمل میشوی در عدالتگاهش بیحساب نخواهد ماند.
در هر سال پیشه کنند تقوی را، تقوی را، تقوی را
محمدرضا کارور- ۱۴/۸/۱۳۶۱
4 اسفندماه سالروز شهادت #شهید_محمدرضا_کارور
#شهید_محمد_رضا_کارور
شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.
آن شب قبل از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!
هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.
آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!
قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد چهره ی نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه.
بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا علیها سلام!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کار های عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خب آره، شما دیشب قسم خوردی که… پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن.
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه ی طاهره علیها سلام تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم. هرکه گفت بخوان تو هم بخوان. دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص۱۹۰