البته هر دو قسمت برای ادامه حیات و تحصیل مـایحتاج زندگی و رسیدن به کمال لایق انسانی لازم است،و در هر یک از آنها اسراری است که ما را با مبدأ آفرینش ارتباط می دهد زیرا آثار آفرینش در سراسر وجود آدمی پدیدار است.
راستی چه دقایقی است که در ایـن سـازمان شگفت به کار نرفته و کدام اسلوب حکیمانهای است که رعایت نشده است؟کدام عضو لازم بوده و آفریده نشده و از آنچه به وجود آمده کدام بی فایده و بی مصرف مانده است؟
مردم پا روی وجدان و منطق نهاده در صف منکرین خدا قـرار گـرفته بود،روزی وی را به محضر امام صادق(علیه السلام)هدایت کردند،در برابر آن حضرت زانوی ادب زمین زده لب به سخن نمی گشود،حضرت فرمود:چرا حرف نمی زنی؟گفت من دانشمندان بسیار دیده و با آنها مباحثههاکردهام،ولی عظمت و مهابتی که در سـیمای شـما میبینم؛به اندازهای در من تأثیر کرده که یارای سخن گفتن ندارم.
حضرتش از وی پرسید:«آیا تو مخلوقی یا مخلوق نیستی؟» گفت:«من مخلوق نیستم»فرمود:«اگر مخلوق می بودی چطور می شدی؟»آن مرد به وجود خـود تـوجه کـرد،غرق در حیرت اعجاب شد،جـوابی نـیافت.گـفت:«سؤالی کردید که هیچ کس قبل از شما این سؤال را از من نکرده و تصور میکنم که بعد از شما هم هیچ کس مانند این سؤال را از مـن نـخواهد پرسـید!» (اصول کافی-و نـام ایـن مرد عـبد الکریم بن ابی العوجاء است.)
مقصود امام صادق (علیه السلام) این بود که آثار آفـرینش در تـمام وجود انسان منعکس است و با مختصر توجهی این حقیقت؛ برای هر عاقلی روشن میگردد؛ و لذا آن شخص چون از روی انصاف به وجود خـود تـوجه نـمود؛ کارگاه بسیار مجهزی را دید که از چندین کارخانه فرعی منظم تـشکیل یافته، ده ها استخوان دراز و کوتاه، صدها عضله، هزارها رشته اعصاب،به یکدیگر پیوند شده، مواد غذائی میلیاردها سلول به وسیله هـزاران رگ ریـز و درشـت؛ در سراسر بدن توزیع گشته، و بالاخره سازمان شگفت انگیزی دید که براساس نـظم و هـم آهنگی؛ استوار گردیده؛ و لذا نتوانست آفرینش خود را انکار کند.
آری به گفته ادیب پیشاوری:
نشانه های صنع وی اندر بدن پدید اسـت و خـود جـای انکار نیست
هدف چند علم
طبق ترتیبی که اخیرا در پیش گرفته بـودیم دسـتگاه های احـساس و ادراک انسان را مورد نظر قرار داده درباره ی دستگاه لامسه،ذائقه،شامه،سامعه،مطالبی بنظر خـوانندگان مـحترم رسـید؛و هم اکنون درباره دستگاه باصره بحث خود را آغاز میکنیم:این دستگاه از نظر این که از دسـتگاه های احـساس و ادراک است در علم روانشناسی،مورد توجه واقع می شود و از جهت اینکه با قوانین نـور مـربوط اسـت،در علم فیزیک موردنظر است؛و از نظر کیفیت اسرارآمیز «ابصار»(دیدن)توجه فلاسفه را به خود جلب کـرده،و بـالاخره چون یکی از دستگاه های بدن است و دارای وظیفه مخصوصی است، علم تشریح و فیزیولوژی دقایق و جـزئیات آن را شـرح می دهد،و لذا اگر آن را هدف چند علم نامیدهایم؛ اغراق نگفته ایم.قـرآن کـریم بـه منظور اینکه ما را به اهمیت دستگاه هائی که در وجود ما قرار داده شده است توجه دهد،آنها را تذکر می دهد مخصوصا دستگاه بینائی را که یکی از نـشانه های قـدرت آفـریدگار است مکرر،یادآور می شود،و آنان را که چشم دارنـد خـوب نمی بینند و به مناظر زیبا و جالب این جهان از نظر توحید نمی نگرند مورد توبیخ و ملامت قرار می دهد،برای نمونه به این عبارت لطیف کـه دربـاره کـافران فرموده است توجه کنید:و کانت اعینهم فی غطاء عن ذکـری»:
(آیه 101 سوره کـهف) یعنی پردهای چشم های آنها را فرا گرفته تا آثار حکمت و قدرت را در موجودات عالم ببینند و به یاد آفریدگار بیفتند:آری:
دیـده را فـایده آن است که صانع بیند ور نبیند چه بود فایده بینائی را
به وسیله این دستگاه با قسمت مهمی از مـوجودات ایـن عالم ارتباط حاصل میکنیم، یعنی رنگ ها شکل ها و فاصله های اجسام را درک میکنیم.
اجزای فرعی چشم
چشم از دو قسمت به وجود آمده است: 1-اجزای فـرعی چـشم 2-کـره ی چشم.
در این مقاله فقط در قسمت اول بحث میکنیم و قسمت دوم را برای مقاله بعد مـیگذاریم.اجـزای فرعی چشم عبارت است از:حدقه، پلک، مژه، ابرو، عضلات گرداننده کره ی چشم.
حدقه -استخوان های متعددی به یکدیگر مـنضم شـده،یک صندوقچه ی محکم مخروطی- شکلی بوجود آوردهاند که کره ی لطیف و اسرارآمیز چـشم در مـیان آن محفوظ باشد.
البته برای حفظ این موجود حـساس هـمچو جـعبه ی محکمی لازمست؛استخوان های مزبور در قسمت بالا اسـتخوان پیـشانی و در پائین استخوان گونه و از طرف خارج استخوان گیجگاه و از طرف داخل استخوان بینی است.
بـرای ایـنکه کره ی چشم و اعضاء لطیف و حـساس دیـگری که در مـیان ایـن صـندوقچه استخوانی قرار دارند کاملا راحت و مـحفوظ بـاشند،فضای داخلی این صندوقچه از یک ماده ی چرب که تا حدی سیال هـم هـست پر می باشد.
حدقه بوسیله پردهای به دو بـخش تقسیم میشود:بخش جـلو،جـایگاه کره چشم و در بخش عقب؛اعـصاب بـینائی که عهدهدار رساندن تصویرها به مغز است؛و اعصاب حسی و حرکتی و ماهیچه های گرداننده چشم و رگ هائی کـه خون را به حدقه و ماهیچه های مزبور مـی رساند،قـرار دارنـد.
پلک جلو چشم دو پرده ظـریف و محکم آویخته شده کـه صـفحه لطیف چشم را از گرما و سرما و غیره محافظت کنند؛و در موقع خواب و خطر کاملا باهم جفت مـیگردند،تـا در پناه خود چشم را از هرگونه صدمه احـتمالی مـحفوظ دارند،بـه علاوه در تـعدیل نـور نقش مهمی به عهده دارنـد.
در مواقع معمولی در هر دقیقهای چند مرتبه؛ به طور منظم پلک ها به هم می خورند،و در نتیجه مایع مخصوص اشـک را کـه از غدههائی که در قسمت فوقانی چشم قـرار دارد تـرشح مـی کند بـر روی صفحه چشم پهـن مـی کنند؛تا آن را شستشو داده،علاوه همیشه تازه و مرطوب نگاه دارند و در نتیجه فعالیت آن را آسان گردانند.
تراوش اشـک از دو نـظر بـرای چشم لازم و مفید است:یکی از این جهت که سـطح چـشم را شـستشو داده و مـانع مـی شود از ایـنکه ذراتی که همراه هوا وارد چشم میگردد،صفحه چشم را کدر و ناصاف کند،و دیگر اینکه چون این مایع مخصوص(اشک)دارای خاصیت ضدعفونی است برای نگه داشتن طبقات کره چشم اهـمیت شایانی دارد.
اشک چشم بس از اینکه چشم را شستشو داده و ضدعفونی کرد به طرف گوشه ی داخلی چشم سرازیر می شود و از آنجا به وسیله ی لوله اشکی بدرون کیسه مخصوصی که کیسه ی اشکی نامید می شود می ریزد و در آنجا نیز تـوقف نـمی کند و ضمنا بی مصرف هم نمی ماند،بلکه تدریجا به فضای تحتانی بینی می ریزد،تا در اثر تبخیر،هوای تنفسی را که از بینی به طرف ریه رهسپار است مرطوب سازد.
مژهها-در لبه بیرون پلک ها،مـوهای مـنظمی صف کشیدهاند که از ورود گرد و غبار مانع می شوند و در مقابل نورهای شدید نیز مقاومت کرده از شدت آن می کاهند و در کناره ی پلک ها غدههائی وجود دارد که از آنها ماده ی چـرب مـخصوصی ترشح کرده لبه پلک ها و مـژه ها را چـرب و مرطوب نگاه می دارد،تا از جریان اشک چشم به رخسار در حالت عادی،جلوگیری شود،و ضمنا اصطکاک مداوم پلک ها به یکدیگر موجب ناراحتی انسان نگردد
عضلات گرداننده چـشم
بـرای اینکه عکس برداری چشم از اشـیاء بـه سرعت و سهولت انجام بگیرد و کره ی چشم با حرکت های متعدد خود این وظیفه ی حیاتی را انجام دهد؛شش عضله اطراف آن را فرا گرفته است تا حرکت آن را در جهات مختلف یعنی بالا و پائین و چپ و راسـت و داخـل و خارج تأمین کنند.
ابرو-در بالای هر یک از پلک های فوقانی انبوهی از موهای منظم صف کشیدهاند که علاوه بر جنبه ی زیبایی از ریزش عرق به درون چشم جلوگیری می کنند؛و در تعدیل نور مخصوصا نورهائی که از طـرف بـالا می تابد تـأثیر به سزائی دارند.
تصادف و تقدیر
پیدایش هر پدیدهای احتمالا از دو راه ممکن است صورت بگیرد:یکی تصادف یعنی نقشه و انـدازهگیری قبلی در بین نبوده بدون دخالت اندیشه و هدف بوجود آمده است دیـگری تـقدیر؛یـعنی از روی اصول و قواعد علمی به منظور هدف معنی ایجاد شده است.
هر موجودی که طبق نقشه معینی از روی اصـول عـلمی بوجود آمده و دارای هدف مشخصی است،مسلما به صانعی که دارای شعور و قدرت باشد محتاج اسـت.
مـا در هـر یک از موجودات این جهان مخصوصا با در نظر گرفتن ارتباط و هم آهنگی کاملی که میان آنها حکم فرما اسـت دقت کنیم، نظم و نقشه و حساب و هدف را در آنها به طور روشن میبینیم، این نقشه های دقـیق و عاقلانه و این طرح های مـنظم و هـدف های اساسی ما را به آفریدگاری که به نیروی علم این طرحهای حکیمانه را ریخته و با قلم قدرت «این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود»کشیده است دعوت میکند.
آفریدگاری که بر فرش کائنات چـندین هزار صورت الوان نگاشت،کاخ رفیع آسمان و طلوع ستارگان را مایه ی عبرت هشیاران نمود.
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد اجزای خاک مرده به تشریف آفتاب بستان میوه و چـمن لاله زار کرد چندین هزار منظر زیبا بیآفرید تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد توحید گوی او نه بنی آدمند و بس هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد سر چیست تا بـه طاعت او بـر زمین نهیم؟ جان در رهش دریغ نباشد نثار کرد
برای نمونه آیا همین موضوع مورد بحث؛یعنی دستگاه بینائی با این همه دقایق و اسراری که در بر دارد گواه روشنی بر علم و قـدرت آفـریدگار نیست؟
ما که برای آشنائی به اسرار این دستگاه شگفت انگیز باید قواعد«انتشار و انکسار و انعکاس نور»را بدانیم آیا می توان باور کرد که پدیدآورنده ی این دستگاه به این قواعد آشنا نبوده و نمی دانسته است؟
دیـده را فـایده آن است که صانع بیند
قـرآن کـریم بـه منظور اینکه ما را به اهمیت دستگاه هائی که در وجود ما قرار داده شده است توجه دهد،آنها را تذکر می دهد مخصوصا دستگاه بینائی را که یکی از نـشانه های قـدرت آفـریدگار است مکرر،یادآور می شود،و آنان را که چشم دارنـد خـوب نمی بینند و به مناظر زیبا و جالب این جهان از نظر توحید نمی نگرند مورد توبیخ و ملامت قرار می دهد،برای نمونه به این عبارت لطیف کـه دربـاره کـافران فرموده است توجه کنید:و کانت اعینهم فی غطاء عن ذکـری»:
(آیه 101 سوره کـهف) یعنی پردهای چشم های آنها را فرا گرفته تا آثار حکمت و قدرت را در موجودات عالم ببینند و به یاد آفریدگار بیفتند:آری:
دیـده را فـایده آن است که صانع بیند ور نبیند چه بود فایده بینائی را
منبع:بخش اعتقادات شیعه تبیان
«درس هایی از مکتب اسلام » فروردين 1340، سال سوم - شماره 2
صفحات: 1· 2