امام خامنهای(مدظلهالعالی) دیروز در دیدار هزاران نفر از قشرهای مردم از استانهای گوناگون درباره اوضاع اقتصادی و معیشتی، شرارتهای آمریکا و پیشنهاد مذاکره و نیز ضرورت وحدت عمومی مردم و مسئولان سخنان مهمی را بیان کردند. ایشان در مقام یک فرمانده مقتدر و متفکر با اشراف کامل تحلیل جامعی از اوضاع کشور ارائه دادند که در این زمینه به چند نکته مهم اشاره میشود؛
1ـ در وضعیت فعلی ادبیات بحران بیشترین خسارت (حتی بیش از تحریمها) را به کشور وارد کرده است. راهحلهای شناختهشدهای در این وضعیت وجود دارد که مهمترین آنها برای بهبود وضعیت اقتصادی، پرهیز از بنبستانگاری، سیاهنمایی و ناامیدی است.
۲ـ با وجود بیتدبیریها و اقدامات نابههنگام و ضعیف دولت در پیشبینی و مواجهه با تلاطمات اقتصادی، دولت فعلی میتواند کشور را از این مرحله عبور دهد. مطالبه برای استعفا در این وضعیت منطقی و مقدور نیست و بازی در نقشه دشمن است و مطالبه صحیح باید تحرک و تدبیر قویتر از همین دولت باشد.
۳ـ آدرس غلط مذاکره دوباره با آمریکا که با بازی انحرافی «مذاکره بدون پیششرط» همراه شده است، کاملاً بیحاصل و تلهای برای وقت تلف کردن و ایجاد اختلاف است. زمانی میتوانیم با آمریکا مذاکره کنیم که از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به اقتدار مورد نظرمان برسیم و فشارها و هوچیگریهای او نتواند در ما تأثیر بگذارد.
۴ـ اگر اشکالات مدیریتی و خطاهای سیاستگذاری کاهش یابد، کشور به سلامت و به آسانی از مرحله کنونی عبور میکند. اعتماد دولت اعتدال به غرب اشتباه راهبردی سنگین بود؛ اما قرار نیست اشتباه را با اشتباهی بزرگتر جایگزین کنیم. دولت خدعهگر و خیانتپیشه آمریکا باید بفهمد با خروج از برجام همه درها به روی ما بسته نیست و کشور ما مقتدرتر و با ثباتتر از آن است که با تصمیمات آنها متأثر شویم و دولتی برود و دولتی بیاید.
۵ـ همانگونه که رهبری عزیز فرمودند، به دلیل ناامیدی دشمن از جنگ نظامی، امنیتی و فرهنگی آنها به جنگ اقتصادی رو آوردهاند. خسارتهایی که تاکنون در جنگ اقتصادی دیدهایم، مقدمهای برای بیدارباش و تحول و مصونسازی در عرصه اقتصادی است. همانطور که توانستیم بازدارندگی نظامی ایجاد کنیم، با اقدامات درست و اصولی باید به بازدارندگی اقتصادی در برابر دشمن دست یابیم.
یکی از ویژگیهای بزرگ در زندگی علاّمه حلّی شیعه شدن سلطان محمدخان خدابنده به دست وی است که موجب تشیع بسیاری از افراد و گسترش و نشر کتابهای شیعه و رسمی شدن مذهب جعفری در ایران شد.
توضیح اینکه:
ملاّ محمدتقی مجلسی در شرح «من لایحضره الفقیه» نقل میکند که:
روزی شاه خدابنده به همسرش غضب کرد و در یک مجلس به او گفت:«اَنْتِ طالِقٌ ثَلاثا؛ تو را سه طلاقه نمودم»
شاه خدابنده از کار خود پشیمان شد، علمای اسلام را طلبید و از آنان خواست تا راه حَلّی ارائه دهند.
همه گفتند:«هیچ راه حلی وجود ندارد جز اینکه همسر مطلّقه ات با مردی ازدواج کند و آن مرد بعد از آمیزش با او، او را طلاق دهد…»
شاه خدابنده گفت:«در هر مسأله ای، اختلاف و وجود دارد آیا بین شما در این مسأله اختلاف نیست؟» همه علما گفتند: نه
یکی از وزیران شاه گفت: من یکی از علما را میشناسم که در شهر حله سکونت دارد، به فتوای او اینگونه طلاق، باطل است (منظور او علامه حلی بود)
شاه خدابنده برای علاّمه حلّی نامه نوشت و وی را احضار نمود. علمای اهل سنت گفتند:«مذهب علاّمه حلّی باطل است، رافضی ها بی عقل هستند!! و برای شاه، صحیح نیست که چنین افرادی را دعوت کند»
وقتی که نامه شاه خدابنده به علاّمه حلّی رسید، علاّمه احساس وظیفه کرد و خود را از حلّه به سلطانیّه (پنج فرسخی زنجان)رساند.
به دستور شاه خدابنده مجلس بزرگی تشکیل شد علمای برجسته چهار مذهب اهل تسنّن در آن مجلس حاضر شدند، سپس علاّمه وارد آن مجلس گردید، ولی هنگام ورود، کفشهای خود را به دست گرفت و سلام بر اهل مجلس کرد و در کنار شاه نشست.
علمای حاضر در مجلس به شاه گفتند:«آیا نگفتیم که علمای رافضی ها، ضعف عقل دارند؟!»
شاه گفت: آنچه را که او در ورود به مجلس انجام داد از خودش بپرسید.
علما به علاّمه حلّی گفتند:
۱-چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدی و سجده نکردی؟
علاّمه در پاسخ گفت:«رسول خدا(ص) عالیترین مقام حکومت را داشت و مردم تنها برای او سلام میکردند نه اینکه او را سجده کنند قرآن کریم میفرماید: «… فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلَی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مبارَکَةً طَیِّبَةً…» (نور۶١)
و همه علمای اسلام اتفاق دارند که سجده برای غیر خدا، جایز نیست.
۲-گفتند:«چرا رعایت ادب نکردی و در کنار شاه نشستی؟»
علاّمه در پاسخ گفت:«در مجلس جز در کنار شاه، جای خالی نبود»
۳-گفتند:«چرا کفشهای خود را به دست گرفته و همراه خود آوردی؟ این کار را هیچ عاقلی نمیکند»
علاّمه گفت: ترسیدم پیروان مذهب حنفی آن را بدزدند چنانکه ابوحنیفه کفش رسول خدا (ص) را دزدید.
علمای حنفی گفتند: این تهمت را نزن، در زمان رسول خدا (ص) هنوز ابوحنیفه متولّد نشده بود.
علاّمه گفت:«فراموش کردم شافعی این دزدی را کرد»
علمای شافعی فریاد زدند: تهمت نزن که تولّد شافعی روز وفات ابوحنیفه بود.
علامه گفت:«اشتباه کردم مالک این دزدی را کرد»
علمای مالکی فریاد زدند: ساکت باش! بین مالک و پیامبر (ص) بیش از صد سال فاصله بود.
علاّمه گفت:«پس احمد حنبل دزدید»
علمای حنبلی، منکر شده و مثل سایرین پاسخ دادند.
در این هنگام، علاّمه رو به شاه خدابنده کرد و گفت:«دانستی که به اعتراف خود علمای اهل سنت هیچیک از رؤسای چهار مذهب در زمان پیامبر (ص) نبودند، پس این چه بدعتی است که اینان در آوردند و در میان مجتهدین خود، چهار نفر را انتخاب نموده اند و اگر مجتهدی از آنان اعلم و افقه و اتقی باشد، ولی فتوایش برخلاف فتوای آنان باشد، به قول او عمل نمی کنند؟!»
در اینجا بود که علاّمه گفت:«جامعه شیعه، مذهب خود را از امیرمؤمنین علی (ع) گرفته که آن حضرت جان پیامبر (ص) و پسر عمو و برادر و وصیّ آن حضرت بود»
شاه خدابنده گفت: از این حرفها بگذرید من شما را برای امر مهمی دعوت کرده ام و آن اینکه:«آیا سه طلاق در یک مجلس واقع میشود؟»
علاّمه گفت: طلاق شما باطل است؛ زیرا شروط آن محقّق نشده است؛ چون یکی از شرایط آن استماع دو نفر عادل است، آیا دو نفر عادل شنیده است؟
شاه گفت: نه
علاّمه گفت:«بنابراین، طلاق واقع نشده است و همسر شما بر شما حلال است» (به علاوه سه طلاق در یک مجلس حکم یک طلاق را دارد)
سپس به بحث و مناظره با علمای مجلس پرداخت و همه آنان را مجاب کرد، شاه خدابنده در همان مجلس مذهب تشیّع را قبول کرد.
و از آن پس علاّمه، مورد علاقه مخصوص سلطان محمد خدابنده واقع شد و از امکانات حکومت به نفع اسلام و تقویت ارکان تشیّع، کمال استفاده را نمود.
و عجیب اینکه شاه خدابنده و علاّمه حلّی هردو در یک سال، یعنی سال٧٢۶ هجری قمری از دنیا رفتند!
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط-القديمة) ج٩ ص٣٠
روشنگری
شبهه:
حجاب اجباری ارزشی ندارد. ارزش حجاب وقتی است که اختیاری و از روی آزادی باشد!
پاسخ:
۱ در این شبهه مغالطه ی خلط بین ارزش داشتن یک عمل و رعایت قوانین و هنجارهای جامعه صورت گرفته است. مسلم است که هر عملی وقتی بدون اختیار صورت بگیرد ارزش معنوی خود را از دست می دهد. سرقت نکردن دزدی که درون زندان افتاده و نمی تواند دزدی کند ارزشی ندارد، اما آیا می توان به این بهانه او را آزاد کرد تا به نقض قوانین و تجاوز به مال و حقوق دیگران بپردازد.
۲مثال دیگر: راننده ای که به هیچ چراغ قرمزی احترام نمی گذارد، و تنها از ترس جریمه ی پلیس از چراغ قرمز عبور نمی¬کند، رفتار چندان قابل ارزش و تحسینی ندارد اما آیا می توان گفت که پلیس ها کسی را با جریمه و مجازات مالی مجبور به توقف پشت چراغ قرمز نکنند؟؟
۳بنابراین آیاتی مانند لا اکراه فی الدین به این معناست که کسی را نمیتوان به زور معتقد به دین یا آئینی نمود. اما در هر جامعه ای ارزش ها و هنجارهایی متناسب با فرهنگ آن جامعه وجود دارد که رعایت آن لازم است هرچند باطناً آن را نپذیرد و کسی هم نباید او را با اجبار و اکراه وادار به پذیرش درونی کند زیرا عملا ممکن نیست یا بگویید: (لا اکراه فی الدین)
۴ خلاصه اینکه نمیتوان کسی را مجبور به پذیرش اعتقادی کرد و او را به زور وارد بهشت کرد!! اما نظم جامعه، رعایت قوانین و احترام به هنجارهای فرهنگی موضوع دیگری است که حتی در کشورهای لائیک هم وجود دارد.
آنچه این روزها دختر پدیده خیابان انقلاب خوانده شده مهم است اما نه به دلیل آنچه مدعی آن است، بلکه اتفاقا به دلیل آنچه تلاش می کند پنهان کند. این پدیده مدعی نمایندگی صدای سرکوب شده زن ایرانی است اما از قضا این مهم ترین نقطه ضعف آن است. هیچ حمایت اجتماعی واقعی از این پدیده وجود ندارد. دختر خیابان انقلاب برخاسته از متن جامعه ایرانی نیست بلکه نوعی از کنش است که تلاش می کنند به آن تحمیل کنند. اینکه در متن جامعه ایرانی دیدگاه های متنوعی درباره پوشش شکل گرفته شاید جداگانه قابل بحث باشد، اما زن ایرانی در کلیت خود هیچ علامتی از اینکه بخواهد مسئله حجاب را به ابزار اعتراض سیاسی بدل کند، نشان نداده است. عبور جامعه ایرانی از حجاب، بیشتر یک پروژه تبلیغاتی است و هیچ مشاهده میدانی یا داده واقعی تجربی از آن حمایت نمی کند. در میان اکثریت درس خوانده و تحصیل کرده زنان در ایران، مسئله اصلی اکنون کرامت و منزلت اجتماعی است که بحران بیکاری و دشوار شدن آغاز و تثبیت یک زندگی آبرومند، آن را به شدت مخدوش کرده است. این اکثریت، مسئله پوشش را یک چالش نمی داند و وقتی ببیند که کسانی به زور می خواهند آن را تبدیل به موضوع اصلی زنان کنند، حق دارد بپرسد که:"هدفتان چیست، و چه چیزی را می خواهید پنهان کنید؟!” یا بالاتر از این؛ بپرسد: “بازیگردان اصلی این بازی کیست و چرا تا دیروز از این خبرها نبود و چرا به یکباره و پس از ناآرامی های اخیر تصمیم گرفته اند بالای پست برق بایستند و روسری خود را باد بدهند؟!” پدیده دختر خیایان انقلاب، تلاشی است ناکام برای تحمیل پدیده بی حجابی به جامعه ای که همین حالا هم اکثریت قریب به اتفاق زنان در آن، حجاب را به اختیار پذیرفته اند و کسی بابت حجابی که دارند به آنها زور نگفته است. به همین دلیل است که می بینید حتی در خیایان، واکنشی که این پدیده برانگیخته، بیشتر بی اعتنایی است تا موافقت یا مخالفت. جامعه گرفتار مشکلات خویش است و از کنار کسانی که روسری خود را به بخشی از بازی سیاست بدل کرده اند با بی اعتنایی می گذرد. جامعه می فهمد که این روسری افراشته، نقابی است که بناست روی مشکلات واقعی آن افکنده شود تا مقصران واقعی مجال فرافکنی و بهانه جویی پیدا کنند و کسی نپرسد حالت نزار دولت داری در این ملک چگونه است. این بماند، حالا تا برسد آن روز که ببینیم در پستوهای طراحان چه می گذشته است
مهدی محمدی