وقتی یک مرمتکار ژاپنی میخواهد جسم شکستهای را مرمت کند، ترکهای آن را با طلا پر میکند. آنها معتقدند که وقتی چیزی دچار صدمه میشود و آسیب میبیند، آنگاه بسیار زیباتر از قبل میشود. این هنر باستانی، اتصال طلایی یا کینتسوگی نام دارد.
اما دلیل این کار چیست؟ فلسفهی این هنر بسیار جالب و آموزنده است. کینتسوگی بر مفاهیمی مانند پذیرش کاستیها و شکستها در زندگی و خارجنشدن از چرخهی زندگی تاکید دارد.
حال چرا شکستگی را با طلا پر میکنند؟ کینتسوگی میگوید که شما بعد از شکست نه تنها دچار کاستی و ضعف نمیشوید، بلکه بسیار ارزشمند شده و میدرخشید. شکستها، نتایج بسیار ارزشمندی هستند که افراد موفق کولهباری از آنها را جمع کردهاند
پدر و مادرها حتماً بخوانند:
5 راهکار برای سبک سازی کیف دانش آموزان/ منتظر آموزش و پرورش بی مسؤولیت ایران نباشیم و به داد بچه هایمان برسیم
✅ به زودی کتاب های درسی دانش آموزان تحویل شان می شود و بچه های ما مجبور خواهند شد کیف های سنگین مدرسه را 9 ماه به دوش بکشند؛ کیف هایی که گاه به بالای 10 کیلوگرم می رسند و بچه هایمان را مستعد ابتلا به انواع بیماری ها و عوارض جسمی و حرکتی در بزرگسالی می کنند.
وزارت فخیمه آموزش و پرورش هم فقط ناظر این “باربری” روزمره دانش آموزان است و برغم آن که مسؤولانش نتیجه تحقیقات درباره مضر بودن این حجم سنگین برای بچه ها را می دانند، در کمال بی تفاوتی و بی مسؤولیتی صرفاً نقش تماشاچی را ایفا می کنند، صمٌ بکم!
✅پیشنهاد ما به آموزش و پرورش این بود و هست که برای سبک سازی کیف دانش آموزان، چند کار ساده را انجام دهند:
✔️از حجم کتاب های درسی بکاهند؛ دیگر زمان آن رسیده است که آقایان و خانم های مسؤول در آموزش و پرورش این نکته ساده را بفهمند که بچه های ما به این همه متن نیاز ندارند. واقعاً چه نیازی هست سرمایه کشور را صرف این کنند که بچه ها، چیزهایی را حفظ کنند یا موقتاً یاد بگیرند و بعد از امتحان، به زباله دانی بریزند؟!
✔️ دستکم برخی کتاب ها را با کاغذ سبک (بالکی) چاپ کنند.
✔️کتاب های حجیم را در 2 یا سه جلد چاپ کنند؛ مثلاً کتاب 200 صفحه ای در سه جلد 70 - 60 صفحه ای منتشر شود و دانش آموز، هر فصل یکی را به مدرسه ببرد.
✔️از حالا برای جایگزینی کتاب های درسی با تجهیزات رایانه ای برنامه ریزی کنند.
البته که واضح و مبرهن است، مسؤولان وزارت آموزش و پرورش طبق یک سنت دیرینه به پیشنهادات سازنده وقعی نمی گذارند.
حال که آنها به فکر دانش آموزان نیستند، ما به عنوان والدین باید دست به کار شویم و بخشی از کم کاری آنها را جبران کنیم:
1⃣ مهم ترین کار این است که خودمان کتاب های حجیم را به دو یا سه جلد تقسیم و آنها را مجلد کنیم، مثلاً یک کتاب 200 صفحه ای را به سه بخش تقسیم و جدا جدا مجلد ( مثلاً سیمی) کنیم. این کار دو فایده دارد؛ اول این که وزن کتابی که بچه ها به مدرسه می برند کم می شود و دوم این که به همین ترتیب می توانیم دفترهای کم حجم تری برای هر بخش بخریم. ( دانش آموز به جای یک کتاب 200 صفحه ای و یک دفتر 200 صفحه ای برای آن، یک کتاب 60 صفحه ای و یک دفتر 60 صفحه ای را حمل می کند. حال این عدد را ضربدر در کل کتاب هایی که باید هر روز حمل شوند بکنید تا مشخص شود تا چه اندازه وزن کیف، کمتر می شوند.)
2⃣ دفترهایی که دارای جلدهای ضخیم و در نتیجه سنگین تر هستند، را نخریم.
3⃣ اگر امکانات مدرسه اجازه می دهد و برایمان هم ممکن است، برای بچه ها، دو سری کتاب بخریم تا مجبور به حمل هر روزه آنها نباشند. این کار، قطعاً هماهنگی مدرسه و توجیه معلمان را می طلبد.
4⃣ در خرید وسایل مدرسه مانند کیف،جامدادی، قمقمه و … وزن شان را در نظر بگیریم و حتی الامکان سبک ترین ها را بخریم. یادمان نرود که جمع همه این ها باعث سنگینی “بار” روزانه بچه ها می شود.
5⃣ و چند نکته تکمیلی: کیف هایی بخریم که دو بند برای انداختن بر روی دو شانه داشته باشند. کیف چرخدار سبک هم خوب است. روش صحیح حمل کیف را بیاموزیم و به بچه هایمان یاد دهیم. به آنها تاکید کنیم که هرگز وسایل اضافی به مدرسه نبرند. نرمش های ساده مربوط به شانه و کمر را با فرزندان مان کار کنیم.
✅منتظر آموزش و پرورش تنبل و بی مسؤولیت ایران نباشیم، خودمان به داد بچه هایمان برسیم. بچه های ما بی آن که خود بدانند زیر بار سنگین روزانه، له می شوند. یادمان باشد که وزن مناسب برای کیف بچه ها، 10 الی 15 درصد وزن خود آنهاست و هر گرم که بیشتر باشد، لحظه لحظه اش برایشان مضرّ است.
این چند پیشنهاد را جدی بگیریم؛ به خاطر بچه هایمان.
لطفا این پست را به دیگران هم بفرستید؛ مخصوصاً کسانی که فرزند مدرسه ای دارند
عصر ایران؛ جعفر محمدی
یک تحقیق ساده نشان میدهد که در بهترین حالت معمولا حدود ۳۰ درصد آدمها ممکن است از ما خوششان بیاید و برای ۷۰ درصد بقیه ممکن است اصلا مهم نباشیم و یا حتی نفرت انگیز هم جلوه کنیم!!
ما باید ضمن اینکه جرئت زیر سوال بردن احساسات و افکار خود را داشته باشیم ،در عین حال واقع بین هم باشیم و انتظار نداشته باشیم که همه عالم و آدم ما را تحسین کنند و از ما خوب بگویند .
اگر قرار باشد برای تک تک این هفتاد درصدی که از ما خوششان نمیآید بخشی از فکر و ذهن خود را مشغول کنیم که دیگر فرصت زندگی پیدا نمیکنیم .