آیا مانند شیر است که آهو دوست دارد وگربه که موش دوست دارد!
باید دید وقتی کسی میگوید دوستت دارم آیا معنی اش اینست که میخواهد ما را خرج خودش کند و ما را بخورد و ما را به مصرف خودش برساند
یا دوستت دارم به این معنی است که تو دوست من هستی و خاطرت پیش من عزیز است و اگر کاری داشتی برایت انجام میدهم اگر بیمارشدی تا صبح برای تو بیدار میمانم.
#الهی_قمشه ای
تحقیقات جدید نشان میدهد، نوع بازیهایی که مادرها با فرزندشان انجام می دهند با بازیهایی که معمولا پدرها انجام میدهند، متفاوت است.
کودکانی که هر دو نوع بازی را دارند به خوبی فعالیت های مناسب زندگی را می آموزند و رشد سالم و متعادل تری را دارند.
وقتی پدر با فرزندشان بازی می کند بیشتر به دنبال خوشگذرانی با اوست. برعکس بازیهای مادرانه بیشتر آموزشی است و مادر ترجیح میدهد حین بازی به فرزندش آموزش دهد.
کودک حین بازی با والدین، دو دنیای مختلف را تجربه می کند. دنیاهایی که مکمل هم هستندو آموزشهای هر دو زندگی را به او می شناساند.
اگر پدر حضور نداردعمو، دایی یا پدر بزرگ می تواند جایگزین شود.
شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که ۸ مهر ۵۹ با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه ۵۹ آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد.
تانک ها روی بدن شهدا رژه رفتند!
هشت سال دفاع مقدس به عنوان یک درس و تجربه بسیار گران قیمت، که به قیمت خون صدها هزار شهید و خسارات فراوان به دست آمده است، می تواند در زمینه های گوناگونی مورد استفاده قرار گیرد.
شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که ۸ مهر ۵۹ با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه ۵۹ آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد.
هیچ انسانی قادر به مجسم کردن میدان نبردی که ما دیدیم، نخواهد بود. شما فرض کنید زمینی به مساحت پنجاه کیلومتر مربع را ده فروند هواپیما مرتب بمباران کنند، چه اتفاقی میافتد؟
روایت بابانظر از عملیات خیبر
محمد حسین نظر نژاد معروف به بابا نظر از سال 1358 با آغاز قائله کردستان به آنجا رفت و با شروع جنگ تحمیلی عازم جنوب شد. بابا نظر 140 ماه در مناطق جنگی حضور داشت و چشم و گوش خود را در راه خدا داد و در این راه جراحت های بسیار دیگری نیز برداشت. حاصل این دلاوری ها برای او 160 ترکش بود که تنها 57 ترکش از سر وی خارج کردند و 103 ترکش دیگر همچنان در بدن او جا خوش کرده اند. آنچه پیش روی شماست بخشی از خاطرات اوست که در رابطه با انجام عملیات خیبر میگوید:
هیچ انسانی قادر به مجسم کردن میدان نبردی که ما دیدیم، نخواهد بود. شما فرض کنید زمینی به مساحت پنجاه کیلومتر مربع را ده فروند هواپیما مرتب بمباران کند، چه اتفاقی میافتد؟جز این، سیصد چهارصد تانک و چیزی بالغ بر دویست توپ آتش بریزند و تازه،هلیکوپترها نیز بزنند. آیا این منطقه پودر نخواهد شد؟ انسانهایی که در این منطقه ماندهاند و میجنگند، باید چه روحیهای داشته باشند؟