از رجبعلی خیاط ره پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی که به اسرار عالم غیب آگاه گشتی و محرم خانه ی دوست شدی؟!! پاسخ داد: در عنفوان جوانی روی دلم پا گذاشتم و خدا را برگزیدم، پس از آن صدای تسبیح کائنات را شنیدم و ملکوت آسمانها و زمین را دیدم…
خودم را باید بشکنم.. نفسم را باید بشکنم.. تا وقتی که “من” در کار باشد، از نشانی خانه ی یار خبری نیست…
یه شب بارونی بود. فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن، همینطور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده.
گفتم: اینجا چیکار میکنی؟ مگه فردا امتحان نداری؟
دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت: ازت خجالت میکشم. من نتونستم اون زندگی که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه…
حرفشو قطع کردمو گفتم: من مجبور نیستم. با علاقه این کارو انجام میدم. همین قدر که درک میکنی، میفهمی، قدرشناس هستی برام کافیه.
شهید سید عبدالحمیدقاضی میرسعید
هیچ گاه همسرت را به عمد آزمایش نکن، سعی کن صبور و منطقی باشی و با زیر نظر داشتن او در شرایط طبیعی به خواسته ات برسی.
زیرا در آزمایش های عمدی به این علت که او از تو توقع چنین رفتار غیر منتظره ای را نداشته احتمال دارد عکس العملی خلاف میل باطنی اش انجام دهد، ضمن اینکه از اعتمادش نسبت به تو شدیدا کاسته می شود.