? «نگاه کردن به موهای زنان، حرام است.
زیرا این نگاه، مرد را تهییج و تحریک میکند و تهییج، شخص را به فساد و داخل شدن در حرام و اعمال ناپسندیده میکشاند.
همچنین است حکم نگاه به سایر قسمتهای بدن زنان که تحریک کنندهاست.
(علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۶۵)
چند نکته کوتاه از زندگی آیت الله میرزا جواد تهرانی(ره)
دلیل جالب میرزا جواد تهرانی(ره) برای رفتن به جبهه
نام و عنوان خود را بر روی جلد نمینوشت بلکه به عبارت «تألیف (ج ـ زارع) یا (ج) یا (جواد) و این اواخر (جواد تهرانی)» اکتفا میکرد. وقتی از ایشان سؤال شد نام فامیلی شما که زارع نیست چرا بر روی جلد کتابتان نوشتهاید…
دلیل جالب میرزا جواد تهرانی(ره) برای رفتن به جبهه
*هنگام عزیمت به جبهههای از ایشان سؤال شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمیدهد که در صف رزمندگان اسلام باشید.
در پاسخ فرمودند: به این مسئله واقف هستم، اما میخواهم مثل آن پرستویی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (علیه السلام) بهطرف آتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا میروی؟ گفت: میروم یک قطره آب را روی آتش بریزم!
.
گفتند: این قطره آب که در این انبوه آتش اثر نمیگذارد، پرستو گفت: من هم میدانم تأثیر ندارد، اما میخواهم ابراهیمی باشم. سپس آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی اضافه میکردند من هم میدانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم، اما من هم میخواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.
*هنگامیکه میرزا جواد تهرانی رضوان الله تعالی علیه جبهه رفته بودند، یک روز برای تهیه فیلم و خبر آمده و شروع کرده بودند به فیلمبرداری از جاهای مختلف تا رسیده بودند به مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی.
شناخته بودند که ایشان چه شخصیتی است و می خواستند بهتر و بیشتر فیلمبرداری کنند، ولی تا دوربین فیلمبرداری به ایشان می رسد، ایشان عمامه را از سر برمی دارند تا شناخته نشوند، که موجب شهرت و نان و آوازه ایشان شود.
بعد از فوت میرزا جواد تهرانی، نامه ای در یادداشتهای شخصی شان پیدا شد که از ایشان خواسته بودند تا در برنامه ای به معرفی خود تحت عنوان یکی از شخصیتهای اسلامی این مرز و بوم بپردازند.
ایشان در زیر جملاتی که از ایشان به عنوان شخصیت اسلامی در نامه یاد شده بود، با خودکار قرمز خطی کشیده بودند و در حاشیه آن دو جمله نوشته بودند یکی:
رب شهرة لا اصل لها، یعنی ای بسا شهرتی که هیچ اصل و اساسی نداشته باشد.
و حدیث شریفی بدین مضمون آمده بود: رحم الله امره عرف قدره و لم یتعد طوره ، یعنی خداوند رحمت کند شخصی را که قدر و اندازه خود را بشناسد و پایش را از گلیمش دراز نکند.
نام و عنوان خود را بر روی جلد نمینوشت بلکه به عبارت «تألیف (ج ـ زارع) یا (ج) یا (جواد) و این اواخر (جواد تهرانی)» اکتفا میکرد. وقتی از ایشان سؤال شد نام فامیلی شما که زارع نیست چرا بر روی جلد کتابتان نوشتهاید: تألیف: (ج ـ زارع) فرمود: معنی لغوی زارع را قصد کردم چه «الدنیا مزرعة الآخرة» و ما در این دنیا زارع هستیم. آری مرحوم میرزا دنیای ناپایدار را ـ در پرتو احادیث ـ کشتزاری میدید و خویشتن را برزیگری که نیک میکارد تا نیک بدرود.
? مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید.
یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود.