1- هر چالشی فرصتی برای رشد و پیشرفت است.
2- شما نتیجه افکاری هستید که تا کنون داشته اید.
3- اگر به همان عادت های قدیمی ادامه دهید، زندگی شما بهتر از این نخواهد شد.
4- تا زمانی که دیگران را مسبب ناکامی های خود بدانید، هرگز به موفقیت نخواهید شد.
5- اگر می خواهید بهترین ها را دریافت کنید، باید باور داشته باشید که سزاوار بهترین ها هستید.
اکثر ما به هنگام ازدواج میدانیم که تصویری که از همسرمان در دنیای مطلوب خود داریم، واقعی نیست!
و بسیاری از ما برای تطبیق این تصویر با واقعیت موجود تلاش میکنیم.
اما هر قدر درگیر این تغییر میشویم، زندگیمان با مشکلات بیشتری مواجه میشود. هنوز بسیاری از ما سعی می کنیم خود را فریب دهیم و فکر
می کنیم با نثار عشقمان،
میتوانیم همسر آیندهمان را طبق دنیای مطلوب خود تغییر دهیم.
براساس تجربیات مشاوران تئوری انتخاب، بیشتر مشکلات زناشویی از فروپاشی این توهم به وجود میآید.
اگرچه نمیتوانیم هیچ کنترلی بر دنیای مطلوب دیگران داشته باشیم،
اما میتوانیم برای شناسایی آن تصاویر تلاش کنیم و به شیوه ای رفتار کنیم که مشابه آن تصاویر باشد.
در تربیت، تمام قوایی که در وجود انسان هست حکمت و مصلحتی دارند. اگر در ما غرایز شهوانی هست، لغو و عبث نیست. ما باید این غرایز شهوانی را در حد احتیاج طبیعی اشباع کنیم؛ اینها یک حقی دارند. آدمهای کج سلیقهای پیدا میشوند که به خودشان یا به بچهشان که تحت کفالت تربیتشان است، فشار میآورند.
احتیاج به بازی در بچه یکی از حکمتهای پروردگار است. یک مقدار انرژی در وجود کودک ذخیره است که او فقط به وسیله بازی میتواند این انرژی را دفع کند. انسان اشخاصی را میبیند که نمیگذارد بچه پنج شش ساله برود با بچهها بازی کند، هر مجلسی که خودش میرود بچه را هم میبرد برای اینکه تربیت بشود. جلوی خنده او را میگیرد، جلوی خوراک او را میگیرد.
یا یک افرادی پیدا میشوند (ما دیدهایم) که چون خود او مُعَمّم است، یک عبا و عمامه و نعلین تهیه میکند، بچه هشت ساله را عمامه سرش میگذارد، عبا به دوشش میاندازد و همراه خودش این طرف و آن طرف میبرد.
بچه بزرگ میشود در حالی که احتیاجات طبیعی وجودش برآورده نشده است، همواره به او گفتهاند خدا، قیامت، آتش جهنم. تا در سنین بیست و چند سالگی، این قوای ذخیره شده، این شهوتها و تمایلات اشباع نشده یکمرتبه زنجیر را پاره میکند.
این بچهای که شما میدیدید در اثر تلقین پدر در دوازده سالگی نمازش بیست دقیقه طول میکشید، نماز شب میخواند، دعا میخواند، یکمرتبه میبینید در بیست و پنج سالگی یک فاسق و فاجری از آب درمیآید که آن سرش ناپیداست. چرا؟ برای اینکه شما به بهانه مقامات عالیه روح، سایر غرایز او را سرکوب کردهاید.
استاد مطهری، آزادی معنوی، ص115 (با تلخیص)
در طول قرن های گذشته اسکیموها شیوه های عجیبی برای زیستن در برف و بورانهای قطبی ابداء کرده اند، می دانید که اکثر سبد غذائی آنها را گوشت تشکیل می دهد از گوشت ماهی تا خرس و روباه و گرگ و… اما شیوه شکار گرگ آنها از همه جالبتر است. دسته ی یک چاقوی دو لب تیز شده را در داخل یخ فرو می کنند و روی آن مقداری خون می ریزند گرگ گرسنه که بوی خون را احساس کرده است به طرف آن کشیده می شود به محض مواجه شدن با آن خونِ وسوسه کننده شروع به لیسیدن آن می کنند با اولین لیس، خون از زبان گرگ سرازیز می شود، گرگ احساس می کند هر چه بیستر لیس می زند خون بیشتری از چاقو می جوشد تا اینکه در نهایت بخاطر ضعف شدید حاصل از خونریزی در کنار همان چاقو تسلیم مرگ می شود.
این حکایت تلخ امروزه مَثل بسیاری از کسانی است که فکر می کنند می توانند از طریق حرام به آنچه می خواهند برسند، چه فروش مواد مخدر، چه اختلاس، چه ربا و چه مافیای دارو و درمان!
منبع :کانال آنتی بیوتروریسم