روشنگری
شبهه:
حجاب اجباری ارزشی ندارد. ارزش حجاب وقتی است که اختیاری و از روی آزادی باشد!
پاسخ:
۱ در این شبهه مغالطه ی خلط بین ارزش داشتن یک عمل و رعایت قوانین و هنجارهای جامعه صورت گرفته است. مسلم است که هر عملی وقتی بدون اختیار صورت بگیرد ارزش معنوی خود را از دست می دهد. سرقت نکردن دزدی که درون زندان افتاده و نمی تواند دزدی کند ارزشی ندارد، اما آیا می توان به این بهانه او را آزاد کرد تا به نقض قوانین و تجاوز به مال و حقوق دیگران بپردازد.
۲مثال دیگر: راننده ای که به هیچ چراغ قرمزی احترام نمی گذارد، و تنها از ترس جریمه ی پلیس از چراغ قرمز عبور نمی¬کند، رفتار چندان قابل ارزش و تحسینی ندارد اما آیا می توان گفت که پلیس ها کسی را با جریمه و مجازات مالی مجبور به توقف پشت چراغ قرمز نکنند؟؟
۳بنابراین آیاتی مانند لا اکراه فی الدین به این معناست که کسی را نمیتوان به زور معتقد به دین یا آئینی نمود. اما در هر جامعه ای ارزش ها و هنجارهایی متناسب با فرهنگ آن جامعه وجود دارد که رعایت آن لازم است هرچند باطناً آن را نپذیرد و کسی هم نباید او را با اجبار و اکراه وادار به پذیرش درونی کند زیرا عملا ممکن نیست یا بگویید: (لا اکراه فی الدین)
۴ خلاصه اینکه نمیتوان کسی را مجبور به پذیرش اعتقادی کرد و او را به زور وارد بهشت کرد!! اما نظم جامعه، رعایت قوانین و احترام به هنجارهای فرهنگی موضوع دیگری است که حتی در کشورهای لائیک هم وجود دارد.
ابوالفضل توکلی بینا میگوید: در دهکده نوفل لوشاتو یکی از ایرانیها خانه ویلایی خود را در اختیار امام گذاشته بود. یک حیاط کوچک هم این طرف خیابان بود که امام در آنجا سکونت داشتند. ساختمان مثل خانههای شمال بود. بالا فضای بزرگی بود و یک اتاق کوچکی در کنار سالن بزرگ قرار داشت. شبها امام ملاقاتهای چند دقیقهای را در این اتاق انجام میداد و هر شب هم بعد از نماز سخنرانی داشتند.
روزانه ۳۰۰ الی ۴۰۰ خبرنگار از سراسر جهان به نوفل لوشاتو میآمدند. اداره آنها به عهده ما بود و اداره چنین جمعیتی مشکل بود؛ مضافاً اینکه ظهر و شب هم غذا داده میشد، البته حاج مهدی عراقی یک مدیر قوی بود. ما هم سعی کردیم همان غذاهای سنتی و ساده خودمان را برای میهمانان آماده کنیم. لذا آبگوشت درست میکردیم، سیب زمینی میپختیم، تخم مرغ آب پز میکردیم. در مجموع دو وعده غذا میدادیم، یکی ظهر و یکی شب.
در نوفل لوشاتو یک واحد نان صنعتی بود، یکی از برادران را گذاشته بودیم. هر چه او میپخت برای غذای ظهر و شب تحویل میگرفتیم. سعی میکردیم که غذاها ساده و در عین حال کم هزینه باشد. با همین نوع غذاها همه مراجعین را اطعام میکردیم و بدون غذا کسی را نمیگذاشتیم برود..
خوب دانشجویان ایرانی و یا خارجی که برای دیدار حضرت امام میآمدند فقط کرایه رفت و آمد داشتند. لذا ما سعی میکردیم اینها را خوب پذیرائی کنیم. حتی شب هم امکانات استراحت و خوابشان را فراهم میکردیم. میدیدیم که اینها از آن سر دنیا به عشق دیدار امام آمدهاند، خوب دانشجویی که توانسته با هزینه دانشجویی یک بلیط تهیه کند و بیاید پاریس و از آنجا برگردد نیاز به مساعدت دارد لذا سعی داشتیم که وسایل راحتی و آرامش آنان را حتیالامکان فراهم کنیم.
یک عده زیادی از طبقات مختلف دانشجویان و جوانان مسلمان از اقصی نقاط دنیا به نوفل لوشاتو میآمدند. بعضی از این افراد خصوصاً دانشجویان همانطور که گفتم فقط بلیط رفت و برگشت تهیه کرده بودند و هیچ بودجه دیگری هم نداشتند، این بود که ما سعی داشتیم اینها را اسکان بدهیم. برای این کار از امکانات موجودی که در نوفل لوشاتو بود استفاده کردیم.
هتل کوچکی در نوفل لوشاتو بود که من با صاحب هتل درباره اجاره ماهانه آن صحبت کردم، وقتی مقایسه کردم دیدم پولی که بابت اجاره اتاق میگیرد اگر ما آن هتل را اجاره ماهانه کنیم خیلی ارزانتر برای ما تمام خواهد شد لذا من به فکر افتادم آنجا را اجاره کنم.
مرحوم شهید عراقی گفت: حالا میخواهی اجاره کنی پولت کو؟ گفتم: خدا بزرگ است. اتفاقاً شبی که هتل را برای یک ماه اجاره کردم صبح فردا یک وقت دیدم سراسیمه حاج احمدآقا فرستاده که آقای صدوقی با یک عده آمده و جا نداریم.
گفتم: نگران نباش هتل را اجاره کردیم. آقای اعتمادیان و چند نفری هم دنبالشان بودند. آنها تشریف آوردند. مرحوم صدوقی پیر بود، اما از آنهایی بود که روح بلند و جوانی داشت. وقتی ایشان آمد دو تا اتاق بزرگ در اختیار ایشان گذاشتیم. در همان دیدار ایشان رو کرد به من و گفت: شنیدم هتل دار هم شدی.
گفتم: حاج آقا، روزگار آدم را به خیلی کارها وا میدارد. درهمان بدو ورود گفت یک سوم هزینه اینجا را به حساب من بگذارید. به مهدی گفتم: ببینید ما نیتمان لِله بود و خداوند هم پیشاپیش برایمان فرستاد، دیشب اجاره کردیم امروز یک سوم پولش رسید. حالا هر کس آمد پول داشت از او هم میگیریم. هر کس هم نداشت به امان خدا. بله آنجا صحنههای خیلی جالبی بود.