عاقبت خاك شود حسن جمال من و تو
خوب و بد مي گذرد واي به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگري
مي خورد تير اجل بر پر و بال من و تو
مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي
گيرم كه كل جهان باشد از آن من و تو….
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست…
سر در گم سرّ سحرم مادر گل ها
دل مردۀ اسرار درم مادر گل ها
ای محور درد همه ی عالم وآدم
ای هالۀ احساس وکرم مادر گل ها
هم اسوۀ مهر و مدد و گوهر علمی
هم سورۀ طاهای حرم مادر گل ها
علامه دهری وسراسر همه عدلی
ای حامی و امدادگرم مادر گل ها
در معرکه گل کرده همی آه کلامی
گاهی سر و گاهی کمرم مادر گل ها
ای ماه دل آرای علی در دم مرگم
دل گرم طلوعی دگرم مادر گل ها
رد خونست که بر پیکر این در مانده
مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده
لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده
گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده
غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه
همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه
آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد
دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد
بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد
دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد
گره افتاده به این کار،امان از کوچه
خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه
مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما
مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما
یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما
چادری که شده در معرکه پا مال اما
بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد
تا به روی کمر مادر من در افتاد
مانده نجوای شب و روز منو این کوچه
مانده این آه جگر سوز من و این کوچه
آتش و دود غم افروز من و این کوچه
حسرت مادر دیروز من و این کوچه
تکه تکه شده ام ، قحطی مرگست خدا
میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا
آسیابست که امروز سرش خلوت شد
یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد
گریه در روزن چشمان همه دعوت شد
بوی مادر به لباس تن من عادت شد
سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر
شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر
هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد
بين موهای حسن این همه تأثیر نکرد
یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد
گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد
آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه
چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه
شاعر:
نرگس غریبی
توکل بر خدایت کن؛
کفایت میکند حتما؛
اگر خالص شوی با او؛
صدایت میکند حتما"؛
اگر بیهوده رنجیدی؛
از این دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکند حتما"؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی از او؛
به هر وقتی صدایش کن؛
حمایت میکند حتما"؛
خطا گر میروی گاهی؛
به خلوت توبه کن با او؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکند حتما"؛
به لطفش شک نکن؛
اگر دنیا حقیرت کرد؛
تو رسم بندگی آموز؛
حمایت میکند حتما"؛
اگر غمگین اگر شادی؛
خدایی را پرستش کن؛
که هر دم بهترینها را؛
عطایت میکندحتما ….
شاعر:ناشناس