با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصـرها منتظر صبح بهارش باشیم
کاروان سحرش بهـر همه جا دارد
تا که جا هست،چرا گرد و غبارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرداست
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سالها در پی کار دل ما راه افتاد
یادمان رفت ولی درپی کارش باشیم
ما چراخوب ترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم
اگــر آمــد خبــر رفتـن مــا را بدهیــد
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
قادر طهماسبی:
ز چشم بسته هلا مُهر خواب بردارید / به دفع فتنه، قدم با شتاب بردارید
سپاه تفرقه بر طبل اتحاد زده ست / ز پیش چشم جهان بین حجاب بردارید
به نور بینش خورشید رهبری آنک / ز چهره های منافق نقاب بردارید
پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند / منتظــر بهر چه هستیم؟ علی تنها ماند
با ولی باش مگو راه ولایت سخت است / آنکه هم پای ولایت نرود بدبخت است
خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند / نکند باز تو را فتنه زمین گیر کند
نکند با شتر معرکه همراه شوی / نکند مثل “بنی ساعده” گمراه شوی
خصم خصم است ولو یار نماید خود را / در پس دین تو انکار نماید خود را
دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهد برد / آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد
نیزه نیزه است ولو بر سر او قرآن ها / کفر کفری است که بر خواسته از ایمان ها
محمدعلی مهران فر