?همینجوری … یهویی … یاد این شعر افتادم?
غم مخور ، معشوق اگر امروز و فردا میکند
شیر دوراندیش با آهو مدارا میکند
زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا میکند
جز نوازش شیوه ای دیگر نمیداند نسیم
دکمه پیراهنش را غنچه خود وا میکند
روی زرد و لرزشت را از که پنهان میکنی ؟
نقطه ضعف برگها را باد پیدا میکند
دلبرت هرقدر زیباتر ، غمت هم بیشتر
پشت عاشق را همین آزارها تا میکند
از دل همچون زغالم سرمه میسازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما میکند
نه تبسم ، نه اشاره ، نه سوالی ، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند
کاظم بهمنی
به گوش دل ندا آمد، که یار دلربا آمد
به درد ما دوا آمد رضا آمدرضا(ع) آمد
خدا داد آنچه را وعده بشد در ماه ذیقعده
که آمد بهترین بنده، رضا آمد، رضا آمد
میلاد سلطان عشق مبارڪ
?? ??
سنگ بی ارزش کنار تو زبرجد میشود
سنگ قبر دوستانت نیز مرقد میشود
تو تمامی صفات خوب را داری ولی
“رأفتت” بین صفت هایت سرآمد میشود
ذات قدسی تو هرگز قابل ادراک نیست
هرکه در ذاتت تفکر کرد مرتد میشود
عالم آل یهود از علم تو مغلوب شد
پس اسیر عالم آل محمد میشود
گنبدت از بسکه جذاب است ای شمس الشموس
صبح ها خورشید هم مجذوب گنبد میشود
بندگی را از کبوترهای جلد آموختم
در حرم عبد فراری هم مقید میشود
گرچه با چشمم ندیدم، با دلم حس کرده ام
از کنار زائران تو ملک رد میشود
زائرت هرجا رود حتی اگر حاجی شود
در کنار کعبه هم دلتنگ مشهد میشود
زائرت هرقدر در مشهد بماند، عاقبت
باز بین رفتن و ماندن مردد میشود
وقت مرگ و قبر و محشر چشم بر راه توام
تو نیایی خوب من اوضاع من بد میشود