درخت انگور اگر بخواهد بیشتر رشدکند و بار و محصول بیشتري داشته باشد، باید تکیه کند، آن هم بر تکیه گاهی محکم و رفیع و بلند.
ما هم اگر بخواهیم در این عالَم رشد کرده و بار و حاصل بیشتري داشـته باشـیم، باید تکیه کنیم، آن هم بر تکیه گاهی که قادر باشد و بالا و بلند.
و از خدا قادرتر و رفیع ترکیست؟ و کجاست؟
این است که خود در قرآن کریم میفرماید:
جز من هیچکس را تکیه گاه خود قرار ندهید.
حجتالاسلام رنجبر
سال ۵۸ سال ۵۸ مناظره ای داغ بین مهندس بازرگان، شهید بهشتی تحت عنوان : تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا؟درصداوسیما برگزار شد شهید بهشتی معتقد بودمسئولین باید متعهد باشند وبازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است.درلابلاى بحث مرحوم بازرگان سوالى از شهید بهشتی پرسید: آقای دکتر فرض کنیم که قصد داریدبااتوبوس ازشهرى به تهران بیایید. راننده ای داریم که جاده را مثل کف دست میشناسه ولی اهل همه جور معصیتی است و راننده دیگری که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده تون رو با کدام راننده راهی میکنید؟! در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده سپس به علامت تایید نظر مرحوم بازرگان، بزرگوارانه فرمودند آقا من دیگه صحبتی ندارم!
هر چند در آن زمان مشخص نشد کدامیک از ایندو مرحوم برنده آن مناظره بود ولی این پارادوکس هیچ گاه برای شخص بنده حل نشد و همواره احساسم میگفت که قطعاً تقوا و تعهد بالاتر است! تا اینکه پست بسیار قشنگی از یکی از دوستان دیدم با این مضمون:
*از شهید چمران سئوال کردند آقای دکتر تقوا بالاتر است یا تخصص؟ شهید چمران فرمودند تقوا بالاتر است! ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان “بی تقوایی” است…*
این جمله چقدر با حال و هوای این روزها و ثبت نام خیلی از کاندیداهای شورای شهر و روستا مناسبت دارد.
در آخر
ان اکرمکم عند الله اتقاکم باید گفت اما تقوی قطعا به معنای واقعی خود(ترجمان نابغه بزرگ علمی جهان دکتر شهید چمران) به اوج خود میرسد
امیدوارم همه ی کاندیداهای انتخابات کمی به این مفاهیم تامل کنند.
(با تخلیص از ماهنامه سیب و صدف)درصداوسیما برگزار شد شهید بهشتی معتقد بودمسئولین باید متعهد باشند وبازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است.
درلابلاى بحث مرحوم بازرگان سوالى از شهید بهشتی پرسید: آقای دکتر فرض کنیم که قصد داریدبااتوبوس ازشهرى به تهران بیایید. راننده ای داریم که جاده را مثل کف دست میشناسه ولی اهل همه جور معصیتی است و راننده دیگری که تازه کار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده تون رو با کدام راننده راهی میکنید؟! در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده سپس به علامت تایید نظر مرحوم بازرگان، بزرگوارانه فرمودند آقا من دیگه صحبتی ندارم!
هر چند در آن زمان مشخص نشد کدامیک از ایندو مرحوم برنده آن مناظره بود ولی این پارادوکس هیچ گاه برای شخص بنده حل نشد و همواره احساسم میگفت که قطعاً تقوا و تعهد بالاتر است! تا اینکه پست بسیار قشنگی از یکی از دوستان دیدم با این مضمون:
*از شهید چمران سئوال کردند آقای دکتر تقوا بالاتر است یا تخصص؟ شهید چمران فرمودند تقوا بالاتر است! ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان “بی تقوایی” است…*
این جمله چقدر با حال و هوای این روزها و ثبت نام خیلی از کاندیداهای شورای شهر و روستا مناسبت دارد.
در آخر
ان اکرمکم عند الله اتقاکم باید گفت اما تقوی قطعا به معنای واقعی خود(ترجمان نابغه بزرگ علمی جهان دکتر شهید چمران) به اوج خود میرسد
امیدوارم همه ی کاندیداهای انتخابات کمی به این مفاهیم تامل کنند.
(با تخلیص از ماهنامه سیب و صدف)
«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان میداد. همه میدانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.
عبادت های احمد برای رفع تکلیف نبود , خدا را به گونه ای دیگر می شناخت و بندگی می کرد . شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. مصرانه از او پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید؟
شهید احمد علی نیری نقل کرد که یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی»به روایت دکترمحسن نوری