گفتاری از آیت الله میرباقری؛
شهید بلای الهی را تحمل می کند تا خود و دیگران را به مقصد برساند
شهید به حدی به حقایق قدسی عالم «غیور» می شود که نمیتواند ببیند که این حقایق در پرده بماند و دیگران در حجاب از این حقایق باشند.
شهید بلای الهی را تحمل می کند تا خود و دیگران را به مقصد برساند
شهید به حدی به حقایق قدسی عالم «غیور» می شود که نمیتواند ببیند که این حقایق در پرده بماند و دیگران در حجاب از این حقایق باشند. بنابراین شهید آن کسی است که بلای الهی را تحمل می کند تا هم خود به مقصد برسد و هم دیگران را به مقصد برساند. جان خود را میدهد و هم همه عزیزانش را به رنج میاندازد تا حجابهایی که بر حقایق عالم افتاده است برای دیگران نیز برداشته شود…
شهدا هم می خواهند خود توحید را دریافت کنند و از غیبت جدا شوند و بیگانه با شرک شوند، هم اینکه نمیتوانند بپذیرند که کفر و شرک و فساد و بیخدایی را در عالم تحمل وجود داشته باشد. این فرق شهدا با سالکینی است که به دنبال سلوک خودشان هستند.
شهدا هم می توانستند سلوک شخصی را انتخاب کنند اما چون نسبت به حقیقت غیور هستند برداشته شدن پرده حجاب از روی حقایق را طلب می کنند.
شهدای عزیزی که فداکارانه به دور از مرزها میروند و از مکتب اهل بیت(ع) دفاع میکنند، خیلی قیمتی هستند؛ برای اینها فرق نمیکند که کجا بروند از اسلام دفاع کنند؛ آنچه برای آنها موضوعیت دارد، دفاع از جبهه حق، دفاع از اسلام و دفاع از مکتب تشیع است.
اینها شهدای ناب و ویژهای هستند که در جنگ با عدوترین و بدترین دشمنان مکتب اهل بیت(ع) به شهادت میرسند. ما بدتر از داعش و خبیثتر از این جبههٔ متحد با یهود و با کفار و مستکبرین جهان، که نداریم…
اگر مبارزات ما برای رفتن یک دولت به جای دولت دیگر بود و یا رسیدن به رفاه بیشتر در دنیا بود، واقعا نمی ارزید که هیچ انسانی حتی یک قطره از خود را بدهد!
اگر این انقلاب برای این بود که ما آمریکا را زمین بزنیم و به جای آمریکا قدرتمند مستکبر دنیا شویم، آیا می ارزید که یک قطره خون ریخته شود؟
اما واقعا اگر این زحمت معامله با خدا باشد و مزد آن یک قدم زمینه سازی ظهور توحید و ولایت باشد، همه این زحمت ها و سختی ها و رنجهای شهدا و خانواده هایشان می ارزید!
فرض کنید به شما بگویند یک قلب مصنوعی درون سینه عزیزترین فرد زندگیتان قرار دارد که شارژ باتری آن به نوع رفتار شما بستگی دارد . به این ترتیب که اگر کار مثبتی انجام دهید شارژ میشود و عمر عزیزتان طولانیتر میشود و اگر کار منفی انجام دهید از شارژ باتری کم میشود . حال بگویید اعمال شما ازین به بعد چه تغییری خواهد کرد؟
پاسخ روشن است:محتاطانهتر و هوشمندانهتر و از همه مهمتر مسئولانه تر عمل خواهی کرد .
نظریه اثر بال پروانه میگوید بال زدن یک پروانه در چین میتواند روی آب و هوای نیویورک اثر بگذارد . وقتی کوچک ترین عمل ما،حتی اگر بال زدن یک پروانه باشد،بتواند آب و هوای یک قاره را متحول سازد ، پس ما مسئول تک تک اتفاقاتی هستیم که در دنیای اطرافمان در حال رخ دادن است . به زبان ساده تک تک ما باید پاسخگوی فقر و جنگ و جهل آدمهای دیگر و همینطور نابودی طبیعت و محیط زیست باشیم و همزمان باید بابت شادی و خوشحالی دیگران و اختراع وسایل جدید هم به خودمان ببالیم .
از این به بعد هروقت خواستید کاری انجام دهید،از خود بپرسید:"آیا متوجه عواقب و تاثیرات این کار هستید؟” با همین سوال ساده بسیاری از کارهای نسنجیدهای که قبلا بیپروا و بیخیال انجام میدادید متوقف میشوند و زندگی شما به شکلی حیرتانگیز مثبتتر و اعمالتان اثربخشتر میشود
نوشته دکتر_حلت
«عمر بن نعمان» میگوید: «امام صادق(علیه السلام) دوستی داشت که همیشه همراه حضرت بود.
روزی او و غلامش همراه حضرت در بازار کفاشها میرفتند. غلام، لحظهای آنها را ترک میکند و سراغ کاری میرود. دوست حضرت غلام خود را صدا میزند؛ اما غلام متوجه نمیشود و این کار را تا سه مرتبه تکرار میکند.
سپس عصبانی شده و فریاد میزند: ای زنازاده کجا هستی؟
امام صادق(علیه السلام) شنید و با ناراحتی دست خود را محکم بر پیشانی زد و فرمود: سبحان الله! مادرش را متهم به زنا کردی؟
من فکر میکردم که تو اهل تقوا هستی؛ اما نمیدانستم که فحش میدهی!
عرض کرد: قربانت گردم، او هندی است و مادرش مشرک میباشد. امام توجیه او را نپذیرفت و فرمود: از من دور شو! ومن هرگز او را همراه امام ندیدم.»
منبع :کافی، ج4، ص15
✅گویند روزی هارون الرشید به خاصّان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصی که خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف شده و از آن حضرت حدیثی شنیده است را زیارت کنم تا بلا واسطه از آن حضرت، حدیثی را برای من نقل کند.
چون خلافت هارون در سنة یکصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است که با این مدت طولانی یا کسی از زمان پیغمبر(ص) باقی نمانده، یا اگر باقی مانده باشد در نهایت ندرت خواهد شد.
?ملازمانِ هارون در صدد پیدا کردن چنین شخصی بر آمدند و در اطراف و اکناف تفحص نمودند اما هیچکس را نیافتند بهجز پیرمرد عجوزی که قوای طبیعی خود را از دست داده و از حال رفته و فُتور و ضعف، کانون و بنیاد هستی او را در هم شکسته بود و جز نَفَس و یک مشت استخوان، از او چیزی باقی نمانده بود.
?او را در زنبیلی گذارده و با نهایتْ درجهی مراقبت و احتیاط به دربارِ هارون وارد کردند و یکسره به نزد او بردند. هارون بسیار مسرور و شاد گشت که به منظور خود رسیده و کسی که رسول خدا(ص) را زیارت کرده است و از او سخنی شنیده، دیده است.
گفت: ای پیرمرد! خودت پیغمبر اکرم(ص) را دیده ای؟ عرض کرد: بلی. هارون گفت: کی دیدهای؟
?عرض کرد: در سن طفولیت بودم، که روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله(ص) آورد و من دیگر خدمت آن حضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود.
هارون گفت: بگو ببینم در آن روز از رسول الله(ص) سخنی شنیدی یا نه؟
?عرض کرد: بلی، آنروز از رسول خدا(ص) این سخن را شنیدم که می فرمود:.
« یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ، الْحِرصُ وَ طولُ الامَلِ»
[فرزند آدم پیر میشود و هر چه بسوی پیری میرود به موازات آن، دو صفت در او جوان می گردد: یکی حرص و دیگری آرزوی دراز]
?هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتی را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا(ص) شنیده است؛ دستور داد یک کیسه زر به عنوان عطا و جایزه به پیر عجوز دادند و او را بیرون بردند. همین که خواستند او را از صحن دربار به بیرون ببرند، پیرمرد نالهی ضعیف خود را بلند کرد که مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنی دارم. گفتند: نمیشود. گفت: چارهای نیست، باید سؤالی از هارون بنمایم و سپس خارج شوم!
زنبیلِ حاملِ پیرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟
?پیرمرد عرض کرد: سؤالی دارم. هارون گفت: بگو. پیرمرد گفت: حضرت سلطان! بفرمائید این عطائی که امروز به من عنایت کردید فقط عطایِ امسال است یا هر ساله عنایت خواهید فرمود؟
??هارون الرشید، صدای خنده اش بلند شد و از روی تعجب گفت: «صَدَقَ رَسوُل الله صلی الله علیه وءاله؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ، الْحِرصُ وَ طولُ الامَلِ!»؛ راست فرمود رسول خدا «که هر چه فرزند آدم رو به پیری و فرسودگی رود دو صفت حرص و آرزوی دراز در او جوان میگردد!»،
این پیرمرد رمق ندارد و من گمان نمیبردم که تا درِ دربار زنده بماند، حال میگوید: آیا این عطا اختصاص به این سال دارد یا هر ساله خواهد بود. حرص ازدیاد اموال و آرزوی طویل او را بدین سرحد آورده که باز هم برای خود عمری پیش بینی میکند و در صدد اخذ عطای دیگری است.
معاد شناسی، علامه سید محمد حسینی تهرانی، ج1، ص 27