یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
صدبار گفته اند ولی باز نوبر است
از هر زبان حدیث تو قند مکرر است
ماتشنه ایم و در کف تو جام کوثر است
هفت آسمان قلمرو جولان حیدر است
ای شعر عاشقی نکن اینقدر بی هدف
از این طرف نکش دل ما را به آن طرف
این جاده. می خورد به سماوات ، لاتخف
حی علی الزیارة و حی علی النجف
ما ظلمتیم نور ازل تا ابدد علی است
حی علی الفلاح ، که خیر العمل علی است
هر شب که یاد کوی تو از خاطرم گذشت
تا صبح اشک شوق زچشم ترم گذشت
از آسمان عمر چه زود اخترم گذشت
خاک نجف کجاست که آب از سرم گذشت
جان من از علی است مرا جان به کف ببر
ای شوق پابرهنه مرا تا نجف ببر
ای نام نامی تو گواراتر از عسل
هستی به عشق نام تو رقصیده از ازل
قد قامت القصیده و قد قامت الغزل
مفعول فاعلات مفاعیل مفتعل
شعرم همیشه چشم به دست تو دوخته است
قربان مصرعی که برای تو سوخته است
با جرعه ای وجود گرفتیم از عدم
خوردیم تا شرابی از انگور این حرم
این است جام شیعه ی حیدر ، نه جام جم
یامظهرالعجایب و یا کاشف النقم
” بگذار تا زشارع میخانه بگذریم “
از شارع الرسول تو مستانه بگذریم
گم می شوند و شعله از این طور می برند
هرشب فرشته ها سبد نور می برند
از گوشه ی ضریح تو انگور می برند
شیرینی علی است که با شور می برند
غیر از در علی به دری رو نمی زنند
بیخود کنار نام تو زانو نمی زنند
ما را در این حرم جگر قیل و قال نیست
“ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست “
این جا غمی به دوش محبان وبال نیست
“در بارگاه قدس که جای ملال نیست “
جایی که جارویش پر و بال فرشته است
موسی چقدر مشق تحیر نوشته است
سبحان من یمیت ویحیی ، قیامت است
اینجا بدایتی است که تا بی نهایت است
در وادی السلام تو مردن ، غنیمت است
یعنی شهید عشق علی غرق رحمت است
کی می شود بیایی و شرمنده ام کنی
از جام ” من یمت یرنی ” زنده ام کنی
از این حرم که هست حریم ملائکه
آدم کجا رود که نیفتد به مهلکه
دنیای بی علی چه قدر بود مضحکه
شیعه علی نداشت بمیرد برای که؟
کار عدم زعشق به هستی کشیده شد
دنیا فقط برای علی آفریده شد
بعد از نجف تمام جهان سرزمین توست
حقا که آسمان و زمین در نگین توست
در سفره ها حکایت نان جوین توست
یاللعجب تعجب ما از همین توست
بی اعتنایی تو به دنیا که معرکه است
نعلین وصله دار تو تاج ملائکه است
هر چند در برابر تو سر ، بلند نیست
هر سر که نیست خاک درت سربلند نیست
آن سر زیادی است که در این کمند نیست
ای اغنیا ، گدای علی مستمند نیست
ای منکر علی تو و برهان بی اساس
قنبر شناس هم نشدی تا علی شناس
پای کرم شکسته ی دست کریم توست
دنیا همیشه بر سر خوان نعیم توست
نهج البلاغه رائحه ای از شمیم توست
سبحان من دنی فتدلی ، حریم توست
یعنی علی مع الحق و حق است با علی
صلی علی محبک یا مرتضی علی
در می زنند ، سائلی از راه آمده است
جبریل عاجزانه به درگاه آمده است
جایی که عقل پیش تو کوتاه آمده است
“قل انما ولیکم الله ” آمده است
این آیه جز برای تو نازل نمی شود
قرآن ما بدون تو کامل نمی شود
روزی که ذوالفقار تو سر در نیام کرد
شمشیر ابرویت همه را قتل عام کرد
تیغی که خواب راحت ما را حرام کرد
باید به تیغ ابروی حیدر سلام کرد
دل را به یک اشاره ی خود می برد زدور
“این است دلبری که به دنیا فکنده شور “
دارم هزار آرزو اما علی الحساب
ای کاش این یکی بشود زود مستجاب
در آرزوی خاک کف پای بوتراب
گویم هزار مرتبه ” یالیتنی تراب “
یک عمر زیر سایه ی تو جای ما بس است
یک یاعلی برای دو دنیای ما بس است
پاسخ
می توانید در نهر آب بیاندازید یا آن را دفن کنید و اخیرا آنها را به کارخانه های کارتن سازی تحویل می دهند و خمیر می کنند و صورت آن عوض می شود.
اخلاق پدرانه اش را نمیبینی و نمیفهمی ولی او پدر است. چه قبول کنی چه قبول نکنی. آن روز که همه نخبگان و کله گنده ها قبولت نداشتند او به تو پر و بال داد. هم چون نماد تصمیم مردم بودی و هم چون تابلوی آرمانها را سر دست گرفته بودی. همان روزها با احترام به تو درس اخلاق میداد که پسرم عدالت بدون عقلانیت ظلم است. عدالت بدون معنویت ظلم است.
او پدر است. تو که هیچ. او نسبت به از تو دورتر به اندیشه هایش هم پدری میکند. وقتی آن سیاستمدار کهنه کار نامه بی ادبانه اش را به پدر نوشت و او را تهدید کرد. پدر سکوت کرد. صبر کرد تا مردم تصمیم بگیرند و بعد پشت تصمیم مردم ایستاد. تو سکوت کردی بهتر هم بود چون حرف زدنت همیشه پر از نیش و کنایه و توهین بود. ولی پدر آرام و متین فقط روشنگری میکرد. در روزگاری که برخی تریبون داران خفه شده بودند او تک و تنها مقابل همه ایستاد تا ثابت کند پدر است.
امروز که دائم از او درخواست حکم حکومتی میکنی را کاری ندارم. ولی آن روز که جلوی چشم همه حرمتش را شکستی و به حکم او بی ادبی کردی او چیزی نگفت حتی به بقیه توصیه میکرد که چیزی نشده. کارتان را بکنید کارهای مهمتری داریم.
آن روز که همه تو را منحرف نامیدند فریاد زد که این خطاها اصل نیست. اصل و فرع را اشتباه نکنید. یادت رفته ولی روزی که مودبانه میگفت قدر این موقعیت را بدانید نکند خدای نکرده کفرنعمت کنید.
او تو را میشناخت روزی که قهر کردی او صبر کرد و بعد هم صمیمانه همراهیت کرد..
پدر است دیگر. تو را مومن میدانست. توصیه کرد برای مصالح کشور نیایی. ولی خودسرانه نظرش را مسخره کردی آمدی تا باز هم دعوا راه بیندازی. همه فکر میکردند دیگر تو را کنار میگذارد ولی باز در حلقه مشاورانش نگهت داشت. آنها که پدر را میشناختند میدانستند کسی که سالها اجتهادهای مخالف آن پیرسیاست را تحمل میکند تو را هم تحمل میکند او پدر است.
یادم نمیرود وقتی به تو گیر میدادند که چرا به بهانه عدالت به ولایت دهن کجی میکنی با لبخندی می گفتی او پدر است و رابطه ما پدر فرزندی است. ولی حقیقت این بود که او پدری میکرد ولی تو فقط حرمتش را شکستی.
خودت بهتر میدانی برای او کاری ندارد که کاری کند برای همیشه از خاطره ها حذف شوی نه از سر قدرت بلکه چون دل مومنان به نفس او گره خورده ولی او پدرانه صبوری میکند. سالها گذشته و تو هنوز دنبال عدالتی اما بدون عقلانیت و بدون معنویت. روز پدر شده و کاش به حرمت نان و نمکی که سر سفره اش خورده ای فقط همین یک درس را از او یاد میگرفتی
اشعث منافق بود و امام علی (ع) کاملا اورا می شناختند، بسیار جالب است بدانید که ابن ابی الحدید که از اهل سنت است هم اورا منافق می خواند. اشعث بود که ابن ملجم را تحریک و تجهیز کرد برای کشتن امام . اشعث بود که در صفین باعث دو دستگی سپاه امام شد. بقدری نفاق اشعث روشن بود که خیلی واضح بعضی به امام می گفتند این اشعث منافق را چرا از سپاه خودت اخراج نمی کنی.
اما امام طبق دستور اسلام، بردباریش خیلی زیاد است، امام می داند با آرامش باید سراغ مسائل ریشه ای و اصلی رفت. یک انقلابی در آرامش می تواند کار درست خودرا پیش ببرد.
امام علی علیه السلام پای درس پیامبری بزرگ شده اند که برای بوجود نیامدن تفرقه و ایجاد آرامش در جامعه بر جنازه منافقی نماز خواندند که قرآن صریحا اورا منافق خوانده بود.
خودتان با مسائل روز این بحث را تطبیق دهید
درسهایی از تاریخ اسلام / سید محمد حسین مرکبی