یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
ثقهالاسلام “کلینی” از محدثان بزرگ شیعه آورده است که:
چون حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین وی را پنهان به خاک سپرد و آثار قبر را از میان برد.
آنگاه که دفن پایان یافت و دستها را از خاک قبر تکان داد، اندوه چون سیلی بر او هجوم آورد و اشکها بر صورت مبارک فرو ریخت.
ناچار به قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله) روی کرده، همه دردی که بر دلش میگذاشت را با ایشان در میان نهاد و گفت:
یا رسولالله! سلام من و سلام دخترت فاطمه بر تو باد؛ همان دخترت که حبیبه و نور خوابیده است و خداوند خواست که به سرعت به تو ملحق شود.
یا رسولالله ! از فراق دختر برگزیده تو صبر و شکیبایی بر مصیبت، سنت بازمانده از خود شماست.
من تو را به دست خود به قبرنهاده و به خاک سپردم، در حالی که سر شما بر روی سینه من بود، جان سپردی.
در قرآن بهترین سخن آمده:
«انالله و انا الیه راجعون»
یا رسولالله! آن امانتی که به من سپرده شده بود، باز پس گرفته شد و زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.
یا رسولالله! چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظر من زشت شده است.غم و اندوه من، ابدی و ماندگار شده است و شب من با بیخوابی میگذرد.
این غم از قلب من خارج نمیشود تا زمانی که خداوند مرا در آن خانهای که تو در آن هستی، وارد نماید.
چه زود بود که بین ما جدایی افتد. از این فراق تنها به خدا شکایت میبرم.
دخترت به زودی تو را از اینکه امت تو پشت به پشت هم دادند تا حق او را پایمال نمایند، آگاه خواهد کرد!
سرگذشت او را با اصرار جویا شو و گزارش حال را از وی بخواه! زیرا چه بسیار غم وغصههایی که در دل او جمع شده بودند و او در دنیا راهی برای گفتن آن نیافت. اما او آنها را برای تو خواهد گفت و خداوند که بهترین حکمکنندگان است، داوری خواهد کرد.
یا رسولالله! صلوات خدا بر تو و سلام و خشنودی خدا بر فاطمه اطهر باد.
منبع:
کافی، کلینی، محمدبن یعقوب، ج 1، ص 58، امالی مفید
برگرفته از کتاب دختر پیامبر، نوشته محمد علی جاودان
بسم رب الزهراء
سيلي آن روز به رويت چه غريبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»
يک کبوتر وسط شعله تقلا ميکرد
«جرمش اين بود که اسرار هويدا ميکرد»
رسم اين است که پروانه در آتش باشد
«عاشقي شيوهي رندان بلاکش باشد»
با گل و غنچه تو ديدي در و ديوار چه کرد؟
«ديدي اي دل که غم عشق دگر بار چه کرد»
کمر سرو در اين کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد»
آه! هجده گل از آن باغ نچيديم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسيديم و برفت»
تا در اين خانه گُلِ خندهي زهرايم بود
«من ملَک بودم و فردوس برين جايم بود»
عمر کوتاه تو گنجايش دنيا را بس
«وين اشارت ز جهان گذران ما را بس»
خانه دوست کجا؟ صحن سپيدار کجاست؟
«اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست؟»
الف) حضرت زهرا(س) با مادر سخن می گوید:
امام صادق (ع) می فرماید:
«وقتی حضرت خدیجه (س) با پیامبر (ص) ازدواج کرد، زنان مکه از او کناره گیری کردند، (و او تنها شد) تا این که به حضرت زهرا (س) باردار شد. در آن زمان بود که فاطمه، با او سخن می گفت و از او می خواست که صبر کند.(10)
ب) سخن گفتن حضرت مهدی(عج) در شکم مادر:
حضرت حکیمه خاتون، وقتی قضیّه شب تولّد را نقل می کند، می گوید:
امام عسکری (ع) فرمود: «سوره قدر را بر نرجس خاتون بخوان.». شروع کردم به خواندن سوره قدر. پس آن طفل، در شکم نرجس خاتون، با من همراهی می کرد و می خواند آن چه من می خواندم و بر من سلامی کرد. من ترسیدم.
امام، صدا زد: «ای عمه! از قدرت الهی تعجب نکن، که حق تعالی کودکان ما را به حکمت گویا می گرداند و ما را در بزرگی، در زمین، حجت خود می گرداند(11)».
10. امالی صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25
11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول