یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
آیت الله مجتهدی تهرانی:
مرحوم آیه الله حاج حسین خندق آبادی میفرمودند: روزی به حمام رفتم، وقتی دلاک مرا کیسه میکشید. تقاضای موعظه کرد، من گفتم: یک دستگاهی آمده از این طرف علف می ریزی، از طرف دیگرش فرش و جوراب و لباس و کاپشن و ماست و کره و پنیر و سر شیر و جیزهای دیگر بیرون می آید.
دلاک با تعجب پرسید چه دستگاهی است و چه کسی آن را ساخته است؟ گفتم آن دستگاه گاو و گوسفند است و سازنده اش هم خدا است. او سبزی می خورد و از او کره و پنیر و…. به دست می آید.
اگر قدری در این آثار الهی تفکر کنی به وجود خدا پی می بری. ببین این دنیا، چه حساب و کتابی دارد با اینکه گوسفند، سالی یک بچه میزاید و این همه گوسفند را، در طول سال میکشند، ولی گوسفندها کم نمی شوند
ولی سگ سالی هفت تا، با کم و بیش، بچه میزاید کسی هم آنها را نمیکشد ولی زیاد نمی شوند.
این نمونه ی قدرت خداست باز هم بگو خدا در کار نیست.
روزمان را با قرآن آغاز کنیم
نفوذ ناپذیری یکی از شاخصه های انقلابیگری
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسهَّمْ طَائفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ(201/اعراف)
كسانى كه پرهيزكارى پيشه كردند چون با پندار شيطانى برخورد كنند (خدا را) ياد كنند و در دم به بصيرت آيند (201).
نكتهها:
كلمهى «مس»، به معناى اصابت و برخورد كردن همراه با لمس نمودن مىباشد. «طائِفٌ»، به معنى طواف كننده است، گويا وسوسههاى شيطانى همچون طواف كنندهاى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش مىكند تا راهى براى نفوذ بيابد.
وسوسهى شيطان، گاهى از دور است، «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ» ، گاهى از طريق نفوذ در روح و جان، «فِي صُدُورِ النَّاسِ» گاهى با همنشينى، «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» ، گاهى هم از طريق رابطه و تماس. «مَسَّهُمْ»
برداشت:
1- شيطان همچون طواف كنندهاى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش مىكند تا راهى براى نفوذ پیدا کند
2- یک انقلابی دائما در معرض نفوذ شیاطین قرار دارد
3- تقوای انسان انقلابی او را دائما به یاد خدا می اندازد
4- خداوند در اثر ارتباط انقلابی با خودش ؛ او را بصیرت می دهد
5- در اثر این بصیرت و شناخت تو طئه دشمنان ؛ دشمنان نمی توانند در او نفوذ کنند
اعداد کوچکتر از یک ، خواص عجیبی دارند .
شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد …
مثلا عدد (0.2 = دو دهم) !!!
وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
3×0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند.
3÷0.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند.
3+0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای !!!
3-0.2=2.8
پس زندگی ارزشمندِ خودتان را
بخاطر آدمهای کوچک و حقیر، بی ارزش نکنید!!