یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
چند نکته کوتاه از زندگی آیت الله میرزا جواد تهرانی(ره)
دلیل جالب میرزا جواد تهرانی(ره) برای رفتن به جبهه
نام و عنوان خود را بر روی جلد نمینوشت بلکه به عبارت «تألیف (ج ـ زارع) یا (ج) یا (جواد) و این اواخر (جواد تهرانی)» اکتفا میکرد. وقتی از ایشان سؤال شد نام فامیلی شما که زارع نیست چرا بر روی جلد کتابتان نوشتهاید…
دلیل جالب میرزا جواد تهرانی(ره) برای رفتن به جبهه
*هنگام عزیمت به جبهههای از ایشان سؤال شد که آقا حال شما مساعد نیست و کهولت سن اجازه نمیدهد که در صف رزمندگان اسلام باشید.
در پاسخ فرمودند: به این مسئله واقف هستم، اما میخواهم مثل آن پرستویی باشم که موقع پرتاب حضرت ابراهیم (علیه السلام) بهطرف آتش، یک قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند کجا میروی؟ گفت: میروم یک قطره آب را روی آتش بریزم!
.
گفتند: این قطره آب که در این انبوه آتش اثر نمیگذارد، پرستو گفت: من هم میدانم تأثیر ندارد، اما میخواهم ابراهیمی باشم. سپس آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی اضافه میکردند من هم میدانم که در جبهه تأثیر چندانی ندارم، اما من هم میخواهم در صف ابراهیمیان زمان باشم.
*هنگامیکه میرزا جواد تهرانی رضوان الله تعالی علیه جبهه رفته بودند، یک روز برای تهیه فیلم و خبر آمده و شروع کرده بودند به فیلمبرداری از جاهای مختلف تا رسیده بودند به مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی.
شناخته بودند که ایشان چه شخصیتی است و می خواستند بهتر و بیشتر فیلمبرداری کنند، ولی تا دوربین فیلمبرداری به ایشان می رسد، ایشان عمامه را از سر برمی دارند تا شناخته نشوند، که موجب شهرت و نان و آوازه ایشان شود.
بعد از فوت میرزا جواد تهرانی، نامه ای در یادداشتهای شخصی شان پیدا شد که از ایشان خواسته بودند تا در برنامه ای به معرفی خود تحت عنوان یکی از شخصیتهای اسلامی این مرز و بوم بپردازند.
ایشان در زیر جملاتی که از ایشان به عنوان شخصیت اسلامی در نامه یاد شده بود، با خودکار قرمز خطی کشیده بودند و در حاشیه آن دو جمله نوشته بودند یکی:
رب شهرة لا اصل لها، یعنی ای بسا شهرتی که هیچ اصل و اساسی نداشته باشد.
و حدیث شریفی بدین مضمون آمده بود: رحم الله امره عرف قدره و لم یتعد طوره ، یعنی خداوند رحمت کند شخصی را که قدر و اندازه خود را بشناسد و پایش را از گلیمش دراز نکند.
نام و عنوان خود را بر روی جلد نمینوشت بلکه به عبارت «تألیف (ج ـ زارع) یا (ج) یا (جواد) و این اواخر (جواد تهرانی)» اکتفا میکرد. وقتی از ایشان سؤال شد نام فامیلی شما که زارع نیست چرا بر روی جلد کتابتان نوشتهاید: تألیف: (ج ـ زارع) فرمود: معنی لغوی زارع را قصد کردم چه «الدنیا مزرعة الآخرة» و ما در این دنیا زارع هستیم. آری مرحوم میرزا دنیای ناپایدار را ـ در پرتو احادیث ـ کشتزاری میدید و خویشتن را برزیگری که نیک میکارد تا نیک بدرود.
رحیم پور ازغدی امام خمینی (ره) فرمودند از امریکا نترسید از خودتان بترسید. ما باور نمی کردیم که در دهه چهارم انقلاب و با این سرعت نمایندگان مجلس این گونه ذلیل و پست عمل کنند به گونه ای که یکی از آنها برگشته و می رود بغل آن خانم عکس سلفی بگیرد و یکی با التماس نگاه می کند. در واقع برخورد نمایندگان به گونه ای بود که به نظرم موگرینی ترسیده و با خودش گفته که نکند نمایندگان نسبت به او نظر سو دارند اما او نمی داند که صحبت مردانگی هم نیست که آنها از آن جهت بخواهند برای سلفی گرفتن جلو بیایند.
ین نشان می دهد داخل حکومت خطری متولد شده است در واقع عمر غرب زدگی در داخل حکومت منفجر شده است در واقع امروز شاهد ترس از غرب، عشق به غرب، جدایی غرب مواجه هستیم و این در حالی است که غرب بر سرشان می زند و بعد برایش پارس می کنند و این خیلی خطر بزرگی است.
عمر ما که تمام شد ولی در این یکی دو سه دهه آینده مراقب باشید حکومت نباید به دست این ها بیفتد.
بچه های ما در خلیج فارس کاری کردند که همه کشتی ها که از آنجا عبور می کنند مجبور هستند که مترجم فارسی داشته باشند و با زبان فارسی با ما صحبت کنند بعد از سوی دیگر شاهد آن اقدام از سوی نمایندگان مجلس هستیم.
در چندین مجله اروپایی به خاطر این اقدام نمایندگان به ما خندیدند در واقع پستی و بی شخصیتی مانع بزرگی بر سر راه تمدن سازی نوین اسلامی است.
? مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید.
یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود.
?عنبر نسارا، گل ارانه، تخم گشنیز، روزی چند بار به گوش دود بدهید،
?1قطره آب پیاز خام، در گوش بریزید، 1قطره روغن زیتون در گوش بریزید، هر کدام هفته ایی 1 مرتبه،
?سر، گوش، و زیر گلو را با روغن زیتون ماساژ دهید،
?1قطره روغن بادام تلخ در هر گوش بریزید ، هر 15روز، یکمرتبه،
نسخه های مجرب مرحومه بانو اکبری