یک جرعه باشهید
هدف که مشخص باشد،
دشمن که شناسایی شده باشد
دیگر مشکلی نیست و باید هدفگیری کرد
یک روز با سلاح نظامی…
روز دیگر با سلاح فرهنگی….
شهید محمودرضا بیضایی
باخودم میگفتم کاش #زینب_کبری در کربلا نبود آخر مگر یک #زن چقدر توان تحمل مصیبت را دارد؟
کاش نبود و نمیدید بدن قطعه قطعه شده ی علی اکبر را…
کاش نبود و نمیدید دستان قلم شده ی علمدار کربلا را…
کاش نبود و نمیدید حنجر خونین علی اصغر را …
کاش نبود و نمیدید راس برادر بر ……..
و هزار تا کاش دیگر و اما نه
نه
ناگهان به یاد عصر روز واقعه افتادم…
به یاد طفلان بی پناهِ پناه برده به دامان ایشان
به یاد تن تب دار امام و پرستاری ایشان
به یاد مخدرات حرم و غیرت ایشان
به یاد کوفه و بازار لعنتی آن و خطبه غرای ایشان
به یاد شام و زخمهای زبان و صلابت نگاه ایشان
به یاد مجلس شراب و جمله طوفانی “ما راینا الا جمیلا ” ی ایشان
براستی اگر زینب نبود چه میشد؟
قطعا اگر زینب کبری نبود اثری از عاشورا حتی نبود
اینجا نقش یک #بانوی_انقلابی را بیشتر درک کردم
زمان شناس و دشمن شناس
بانویی که در اوج حیاست و این اما مغایر با روشنگری او در برابر نامردهای روزگار نیست
بانویی که در اوج احساسات و عواطف زنانه است و این اما نتوانست باعث شود که در مشکلات و مصائب عنان از کف بدهد
براستی چقدر در تاریخ موثر است یک #بانویِ_انقلابیِ_بصیر
ا
بر مستی تيرهگون شد باز بیحد گريه كرد
با غمت گاهی نبايد ساخت، بايد گريه كرد
امتحان كردم ببينم سنگ میفهمد تو را
از تو گفتم با دلم؛ كوتاه آمد، گريه كرد
ای كه از بوی طعام خانهها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گريه كرد
با تمام اين اسيران فرق داری، قصه چيست؟
هركسی آمد به احوالت بخندد، گريه كرد…
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشيده شد
آن زن غساله هم اشكش درآمد گريه كرد…
کاظم_بهمنی
۱- قرار دادن کودک در مکان های ترسناک؛
۲- محروم کردن کودکان از بازی و تفریح؛
۳- تنها گذاشتن کودک در منزل؛
۴- اخراج از منزل و طرد کودک؛
۵- اجازه گریه نداشتن و کنترل احساسات کودک؛
۶- عدم ارتباط چشمی و گوش ندادن به کودک؛
۷- مسخره کردن و ایجاد حس حقارت در کودک؛
۸- طرد و آزار کودک با جنسیت غیر دلخواه؛
۹- سرزنش و ملامت کودک در حضور دیگران؛
۱۰- به توجهی به بهداشت، تغذیه و پوشاک کودک؛
۱۱- بهره کشی و توقعات نا معقول از کودک؛
۱۲- استفاده از کودک برای تحریک جنسی بزرگسالان؛
۱۳- محروم نمودن کودک از محبت و آغوش گرم؛
۱۴- استفاده نادرست از داروهای خواب آور برای کودک؛
۱۵- مشاجرات خانوادگی در حضور کودک؛
۱۶- استفاده از الکل و مواد مخدر در حضور کودک؛
۱۷- کتک زدن و تنبیه جسمی کودک
رهبرانقلاب: از روز هفدهم شهریور سال ۱۳۵۷ خاطرهای در ذهن دارم. قبل از آنکه این حادثهی خونبار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی بهدنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملّت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکتهی خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینهای، همهی عبرتها را به ما درس میدهد.
? کسی که روزنامههای آنوقت و اظهارات مسئولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند.
?عدّهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، بهعنوان تندرو و افراطی و متعصّب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدّیّتی ندارند، بهعنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرّفی میکردند.
? من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامهای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثتآمیز میخواهند بهانهای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ امّا هنوز نفرستاده بودم.
? روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیّه مطّلع شدیم. من برداشتم در حاشیهی آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را بهوسیلهی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم.
?آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیّون حقیقی راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود. ۷۶/۶/۱۹